بر بسیاری از ایرانیان پوشیده نماند که خمینی در لشکری اش بر علیه مدرنیته و مظاهر آن در کشور نظیر لیبرال دمکرات ها، آزادی احزاب، و آزادی پوشش، آزادی بیان و... تنها نبود.
این ها که با نام مسمای لیبرال ها معرفی شدند در واقع آن دسته ایرانیانی بودند که در روابط جدید اجتماعی جای داشتند و انقلاب اقتصادی و صنعتی کشور در طی یک قرن و نیم به این طرف موجد آن ها بود.
خمینی و شرکاء در حمله به آزادی خواهان و ترقی خواهان کشور از هیچ اقدامی کوتاهی ننمودند. این ها که از روند اصلاحات بسوی مدرنیته دل چرکینی داشتند در یک انقلاب محافظه کارانه و دست راستی با بسیج همه نیروهای ارتجاع از روابط کهن ارتجاعی با یک هجوم سراسری به جملگی مظاهر تمدن جدید در کشور یورش بردند.
بر این مرتجعین به رهبری خمینی از پیش یک نکته روشن و قطعی بود: آن ایرانیانی را که این ها زیر اسم شب لیبرال ها در پی سرکوب آن بودند آن روابط اجتماعی بود که در طی چندین دهه در نتیجه انقلاب اقتصادی و صنعتی روبه گشترش نهاد بود و می رفت در تداوم خود جایگزین روابط اجتماعی پیشین و سنتی و همراه با نظامات حقوقی و قانونی گذشته گردد.
انقلاب خمینی که کلیه ارتجاع را در پشت سر خود در بسیج داشت در واقع قیام برعلیه این روند دگرگونی اجتماعی در کشور بود که این ها اکنون به نام لیبرال ها موسومش کرده بودند.
موسوم کردن مدرن ها به لیبرال ها محسنات کمی نداشت. در صفوف ارتجاع که در پشت خمینی اجتماع کرده بودند چپی هم وجود داشت که از لیبرال ها دل خونی داشت. این ها که تاکنون آزادی خواهی را با لیبرالیسم برابر می کنند با دمکرات خواندن خود و این که ما لیبرال نیستیم و لیبرال همان لیبرالیسم است لیبرالیسم یعنی کاپیتالیسم و از این حرف ها آن سوسیالیسمی را ارائه می دهند که از انقلاب صنعتی و عقوبه های اجتماعی آن در کشور نظر مساعدی نداشتند.
آنها در منازعه میان دو تاریخ یعنی سنت و مدرنیته به عنوان جناح چپ کفه سنتی کشور از روند مدرنیزه و صنعتی کردن کشور دل خوشی نداشتند.
سنتی های چپ صرف نظر از درجات رادیکالته در آنها در نهایت در پی سوسیالیستی و به زعم خودشان عادلانه کردن جامعه سنتی در کشورند و این امر نظر به قدمت جامعه سنتی در ایران دارای ید طولایی است و پدیده تازه ایی نیست.
به این اعتبار تاریخ این سوسیالیسم بر می گردد به تاریخ خود جامعه سنتی در ایران و به موازات همان جامعه کشیده شده است.
هسته اصلی این چنین عدالت خواهی در واقع نخستین همبودگی هایی است که در حیطه شهری در ماقبل از پیدایش نظام کاپیتالیستی سنتی ازهستی برخوردار بوده است.
از این هسته اصلی تا کنون دو مرحله کاپیتالیستی پشت سر گذاشته است. مرحله نخست همان کاپیتالیسم سنتی و صنفی است و دیگری کاپیتالیسم مدرن و صنعتی که در حال توسعه می باشد و از سوی کاپیتالیسم نخست راه تکاملش مسدود شده است.
بر شالوده این نخستین شهروندان در قرون میانه سوسیالیسم و عدالت خواهی از دیرباز در کشور وجود دارد که شدیدا واپس گرایانه و محافظه کارانه است.
برخورد این سوسیالیسم به کاپیتالیسم تاریخی نیست. این ها اساسا دارای متد تاریخی به تغییر و تحولات اجتماعی کشور نیستند و نظر مساعدی به آن ندارند. این که در روند تاریخی و با طی مراحل اجتماعی در کشور در فرجام خود عدالت اجتماعی مستقر می گردد روش برخورد این سوسیالیسم نیست. از همین رو هم به این سوسیالیسم ارتجاعی ، سوسیالیسم مکانیکی گفته اند.
پایگاه دیگر این سوسیالیسم می تواند در روستاهای کشور در شیوه های تولیدی ماقبل کاپیتالیستی و در حیطه اقتصاد خرد دهقانی و خردمالکانی باشد که از روند توسعه کاپیتالیسم که برایشان حکم سلب مالکیت دارد متضرر می شوند و لذا نظر مساعدی به آن ندارند.
نظر به هاله گسترده ایی که پرولتاریای جوان و در حال رشد را از این خرده مالکان شهری و روستایی فرا گرفته است طبیعی است که نظر به نوسان مدام پرولتاریا به حیطه های این حواشی از همین کانال است که این سوسیالیسم ارتجاعی و قرون وسطایی در میان کارگران ایران مطرح است.
همان گونه که گفته شد وجه ممیزه و اصلی این سوسیالیسم تنفر از تاریخ و تکامل اجتماعی است واز این رو هم در نحوه نگرش اجتماعی این سوسیالیسم ما به جزمیتی بر می خوریم که از این رو می توان به سوسیالیسم مکانیکی نام نهاد.
سوسیالیسم مکانیکی در تنفر خود از تکامل و تاریخی تنها به نابودی کاپیتالیسم می اندیشد. اما این که این نابودی باید به شکل تکاملی و تاریخی باشد یعنی امری را که پرولتاریا دنبال می کند وجه قوت این سوسیالیسم نیست.
لشکرکشی خمینی در واقع احضار همه ارواح مرده و زنده تاریخ ارتجاع کشور با امید پیشگیری از تحول شتابان کشور بسوی تمدن ها وروابط جدید اجتماعی بود.
ما اکنون که به پیکره این ارتجاع عریض و طویل کشور می نگریم بیشتر پی می بریم این ارتجاع با این وسعت و با آن امید دروغینی که روحانیت سنتی در دلشان ایجاد کرده بود هرگز نمی توانست یکدست باشد و یکدست عمل کند.
از همین رو این ها که در یک کشتی واحد گردهم آمده بودند ضمن حفظ نوک حملات خود علیه مدرنیته و کاپیتالیسم - به زعمشان غربی - و لیبرال ها و تمامی مظاهر آن، رفته رفته در روند اوضاع کشوری اختلافات و تضاد های درونی شان برجسته گشت.
حال بر پایه این اوضاع جدید بوجود آمده آتش دمکراسی به سبک سنتی و آشتی ملی بهمان سبک میان این مرتجعین زبانه کشیده است.
در نگرش به این مطالبه وشوق به دمکراسی و آشتی ملی است که لیبرال دمکرات ها و. ترقی خواهان باید از خود پرسشگر این باشند که سهم این ها در این آشتی ملی و دمکراسی خواهی سنتی کدام است؟
آیا برای آنها در این دمکراسی سهمی هم در نظر گرفته اند؟
وضعیت منازعه قدیمی میان ارتجاع و ترقی در این دمکراسی و آشتی ملی چه خواهد شد؟
ایران در فردای این آشتی ملی و دمکراسی کدام مسیر را در پیش خواهد گرفت: به پیش و یا به پس؟
همان گونه که وضعیت مصر هم نشان می دهد منطقه به دو دسته کلی تقسیم شده است و در این تقسیم بندی اسامی رساننده کامل محتوای سیاسی هر دسته نیستند
1- جبهه محافظه کاران
2- جبهه لیبرال ها
محافظه کاران فقط گروه های اسلامیست نیستند. همان گونه هم لیبرال ها فقط متشکل از حزب لیبرال نیست. این ها اسامی اند که معمولند همان گونه که محافظه کاران ایرانی ما هم از همان روز های اول تمامی ایرانیان مدرن و ترقی خواه را زیر چتر لیبرال ها گرد آورده اند و هر مرتجعی که ذره از ترقی خواهی در ایرانی احساس نمود او را با مهر لیبرال تلاش نمود از صحنه سیاسی کشور خارج کند به همان گونه امروز هر ایرانی آزادی خواه و دمکرات و خواهان ترقی در کشور لیبرال خوانده میشود. لیبرال بودن در ایران اسم شبی است که بر آن اساس می توان ترقی خواه و مرتجع در ایران را از هم جدا کرد.
این ها که با نام مسمای لیبرال ها معرفی شدند در واقع آن دسته ایرانیانی بودند که در روابط جدید اجتماعی جای داشتند و انقلاب اقتصادی و صنعتی کشور در طی یک قرن و نیم به این طرف موجد آن ها بود.
خمینی و شرکاء در حمله به آزادی خواهان و ترقی خواهان کشور از هیچ اقدامی کوتاهی ننمودند. این ها که از روند اصلاحات بسوی مدرنیته دل چرکینی داشتند در یک انقلاب محافظه کارانه و دست راستی با بسیج همه نیروهای ارتجاع از روابط کهن ارتجاعی با یک هجوم سراسری به جملگی مظاهر تمدن جدید در کشور یورش بردند.
بر این مرتجعین به رهبری خمینی از پیش یک نکته روشن و قطعی بود: آن ایرانیانی را که این ها زیر اسم شب لیبرال ها در پی سرکوب آن بودند آن روابط اجتماعی بود که در طی چندین دهه در نتیجه انقلاب اقتصادی و صنعتی روبه گشترش نهاد بود و می رفت در تداوم خود جایگزین روابط اجتماعی پیشین و سنتی و همراه با نظامات حقوقی و قانونی گذشته گردد.
انقلاب خمینی که کلیه ارتجاع را در پشت سر خود در بسیج داشت در واقع قیام برعلیه این روند دگرگونی اجتماعی در کشور بود که این ها اکنون به نام لیبرال ها موسومش کرده بودند.
موسوم کردن مدرن ها به لیبرال ها محسنات کمی نداشت. در صفوف ارتجاع که در پشت خمینی اجتماع کرده بودند چپی هم وجود داشت که از لیبرال ها دل خونی داشت. این ها که تاکنون آزادی خواهی را با لیبرالیسم برابر می کنند با دمکرات خواندن خود و این که ما لیبرال نیستیم و لیبرال همان لیبرالیسم است لیبرالیسم یعنی کاپیتالیسم و از این حرف ها آن سوسیالیسمی را ارائه می دهند که از انقلاب صنعتی و عقوبه های اجتماعی آن در کشور نظر مساعدی نداشتند.
آنها در منازعه میان دو تاریخ یعنی سنت و مدرنیته به عنوان جناح چپ کفه سنتی کشور از روند مدرنیزه و صنعتی کردن کشور دل خوشی نداشتند.
سنتی های چپ صرف نظر از درجات رادیکالته در آنها در نهایت در پی سوسیالیستی و به زعم خودشان عادلانه کردن جامعه سنتی در کشورند و این امر نظر به قدمت جامعه سنتی در ایران دارای ید طولایی است و پدیده تازه ایی نیست.
به این اعتبار تاریخ این سوسیالیسم بر می گردد به تاریخ خود جامعه سنتی در ایران و به موازات همان جامعه کشیده شده است.
هسته اصلی این چنین عدالت خواهی در واقع نخستین همبودگی هایی است که در حیطه شهری در ماقبل از پیدایش نظام کاپیتالیستی سنتی ازهستی برخوردار بوده است.
از این هسته اصلی تا کنون دو مرحله کاپیتالیستی پشت سر گذاشته است. مرحله نخست همان کاپیتالیسم سنتی و صنفی است و دیگری کاپیتالیسم مدرن و صنعتی که در حال توسعه می باشد و از سوی کاپیتالیسم نخست راه تکاملش مسدود شده است.
بر شالوده این نخستین شهروندان در قرون میانه سوسیالیسم و عدالت خواهی از دیرباز در کشور وجود دارد که شدیدا واپس گرایانه و محافظه کارانه است.
برخورد این سوسیالیسم به کاپیتالیسم تاریخی نیست. این ها اساسا دارای متد تاریخی به تغییر و تحولات اجتماعی کشور نیستند و نظر مساعدی به آن ندارند. این که در روند تاریخی و با طی مراحل اجتماعی در کشور در فرجام خود عدالت اجتماعی مستقر می گردد روش برخورد این سوسیالیسم نیست. از همین رو هم به این سوسیالیسم ارتجاعی ، سوسیالیسم مکانیکی گفته اند.
پایگاه دیگر این سوسیالیسم می تواند در روستاهای کشور در شیوه های تولیدی ماقبل کاپیتالیستی و در حیطه اقتصاد خرد دهقانی و خردمالکانی باشد که از روند توسعه کاپیتالیسم که برایشان حکم سلب مالکیت دارد متضرر می شوند و لذا نظر مساعدی به آن ندارند.
نظر به هاله گسترده ایی که پرولتاریای جوان و در حال رشد را از این خرده مالکان شهری و روستایی فرا گرفته است طبیعی است که نظر به نوسان مدام پرولتاریا به حیطه های این حواشی از همین کانال است که این سوسیالیسم ارتجاعی و قرون وسطایی در میان کارگران ایران مطرح است.
همان گونه که گفته شد وجه ممیزه و اصلی این سوسیالیسم تنفر از تاریخ و تکامل اجتماعی است واز این رو هم در نحوه نگرش اجتماعی این سوسیالیسم ما به جزمیتی بر می خوریم که از این رو می توان به سوسیالیسم مکانیکی نام نهاد.
سوسیالیسم مکانیکی در تنفر خود از تکامل و تاریخی تنها به نابودی کاپیتالیسم می اندیشد. اما این که این نابودی باید به شکل تکاملی و تاریخی باشد یعنی امری را که پرولتاریا دنبال می کند وجه قوت این سوسیالیسم نیست.
لشکرکشی خمینی در واقع احضار همه ارواح مرده و زنده تاریخ ارتجاع کشور با امید پیشگیری از تحول شتابان کشور بسوی تمدن ها وروابط جدید اجتماعی بود.
ما اکنون که به پیکره این ارتجاع عریض و طویل کشور می نگریم بیشتر پی می بریم این ارتجاع با این وسعت و با آن امید دروغینی که روحانیت سنتی در دلشان ایجاد کرده بود هرگز نمی توانست یکدست باشد و یکدست عمل کند.
از همین رو این ها که در یک کشتی واحد گردهم آمده بودند ضمن حفظ نوک حملات خود علیه مدرنیته و کاپیتالیسم - به زعمشان غربی - و لیبرال ها و تمامی مظاهر آن، رفته رفته در روند اوضاع کشوری اختلافات و تضاد های درونی شان برجسته گشت.
حال بر پایه این اوضاع جدید بوجود آمده آتش دمکراسی به سبک سنتی و آشتی ملی بهمان سبک میان این مرتجعین زبانه کشیده است.
در نگرش به این مطالبه وشوق به دمکراسی و آشتی ملی است که لیبرال دمکرات ها و. ترقی خواهان باید از خود پرسشگر این باشند که سهم این ها در این آشتی ملی و دمکراسی خواهی سنتی کدام است؟
آیا برای آنها در این دمکراسی سهمی هم در نظر گرفته اند؟
وضعیت منازعه قدیمی میان ارتجاع و ترقی در این دمکراسی و آشتی ملی چه خواهد شد؟
ایران در فردای این آشتی ملی و دمکراسی کدام مسیر را در پیش خواهد گرفت: به پیش و یا به پس؟
همان گونه که وضعیت مصر هم نشان می دهد منطقه به دو دسته کلی تقسیم شده است و در این تقسیم بندی اسامی رساننده کامل محتوای سیاسی هر دسته نیستند
1- جبهه محافظه کاران
2- جبهه لیبرال ها
محافظه کاران فقط گروه های اسلامیست نیستند. همان گونه هم لیبرال ها فقط متشکل از حزب لیبرال نیست. این ها اسامی اند که معمولند همان گونه که محافظه کاران ایرانی ما هم از همان روز های اول تمامی ایرانیان مدرن و ترقی خواه را زیر چتر لیبرال ها گرد آورده اند و هر مرتجعی که ذره از ترقی خواهی در ایرانی احساس نمود او را با مهر لیبرال تلاش نمود از صحنه سیاسی کشور خارج کند به همان گونه امروز هر ایرانی آزادی خواه و دمکرات و خواهان ترقی در کشور لیبرال خوانده میشود. لیبرال بودن در ایران اسم شبی است که بر آن اساس می توان ترقی خواه و مرتجع در ایران را از هم جدا کرد.
مطلب شما جالب ولی گنگ و نارساست.اصولا جرا سوسیالیسم مکانیکی با چپها باید تضاد داشته باشد؟
پاسخحذفهیچ تضادی میان چپ و سوسیالیسم مکانیکی نیست. سوسیالیسم مکانیکی و ضد تاریخی همان سنتی چپ است. با سپاس
پاسخحذف