من رای نمی دهم نه این که مخالف اصل انتخابات هستم. من رای می دهم هنگامیکه جمهوری در کشور حاکم است و مردم از راه انتخابات حق حاکمیت خود را به مرحله اجرا در می آورند. من در چنین جمهوری به پای صندوق رای میروم چون انتخابات آزاد است و شرایط اولیه انتخابات آزاد یعنی آزادی احزاب و آزادی برای انتخاب شدن و انتخاب کردن و.... فراهم و تضمین شده است.
در عوض من در ولایت فقیه به پای صندوق رای نمی روم چون ولایت فقیه را ولایت فقیه می فهمم. من به پای صندوق های رای نمی روم
چون رای من ضامن حاکمیت فقیه است. چون به این رای دادن بیعت با امام وقت می گویند و من می خواهم رای بدهم، انتخاب شوم و انتخاب کنم، نه این که با امام زمان بیعت نمایم. این آخری را من امر عقیدتی میدانم. در حالیکه انتخابات از نظر من یک امر سیاسی و حکومتی است. سیاست را باید از امور عقیدتی جدا نگه داشت. این طرح تفکیکی که در اتوبوس ها و... را که می بینم مدام به همین می اندیشم که ای کاش در ازای جداسازی طبیعت ها- زن و مرد - سعی میشد تفکیک امور عقیدتی و امور سیاسی چنین به شدت مراعات میشد.
من در ولایت فقیه رای نمی دهم چون در ولایت فقیه این شخص فقیه است که حاکم است و نه مردم. در ولایت فقیه، قانون گذاری وجود خارجی ندارد. فقیه و شریعت از پیش تعیین شده اند. حتی خود فقیه شارع فقه نیست بل که شارح فقه است. از این رو انتخابات مجلس قانون گذاری در ولایت فقیه به دوجهت بی معنی است. اولا مجلس قانون گذار وجود ندارد و در ثانی انتخابات چنین مجلسی که مجلس رهبری خوانده می شود از نمایندگانی است که همه به نحوی غربال شده اند.
از این گذشته من در ولایت مطلقه فقیه رای نمی دهم چون از این راه این جمهوری نیست که هرباره تحقق می یابد و ضمانت می شود بل که این فقیه و ولایت اوست که تایید می گردد.
در جمهوری ها رسم بر این است که جمهور مردم از راه انتخابات هرباره این یا آن گروه اجتماعی را به اتفاق یا به تنهایی برای حکومت کردن بر سر کار می نشانند. اما در ولایت فقیه چنین نیست. درولایت فقیه چون شارح فقه دائم العمر حکومت می کند و چون فقه از پیش تعیین شده است انتخاب هرباره این یا آن گروه اجتماعی وجود خارجی ندارد.
با این وجود دسته جاتی هستند که چنین استدلال می کنند که اگر انتخابات درست و پاکیزه برگزار گردد آنگاه امید این وجود دارد که مردم از راه انتخابات در ولایت فقیه به ولایت برسند.
آنها در ادامه چنین استدلال می کنند مانع اصلی، عدم برگزاری سالم انتخابات در کشور است. آنها می گویند از راه انتخابات سالم مردم در ولایت فقیه این شانس را می یابند که خود حکومت کنند.
من نظر این دسته جات را نمی پذیرم. چون این دستجات قادر به تفکیک دو موضوع با هم نیستند. اولا در ولایت فقیه در هر انتخابات خواه انتخابات مجلس اسلامی و خواه انتخابات ریاست جمهوری- سعی نمودم دو انتخاب مهم کشور را نام ببرم- این حاکم و یا حکومت نیست که انتخاب می شود بل که اندام هایی از حکومت که از بازوهای فقیه هستند. علتش این است که در ولایت فقیه حاکمیت مانند یک دیکتاتوری دائمی است.
ثانیا و در مقابل موضوع اول ولایت فقیه است که می دانیم در هیچ یک از این انتخابات نامبرده گزینش آن مطرح نیست.
همین گروه ها برای تغییر حکومت و نظام حکومتی از ولایت فقیه به جمهوری راهکاری ندارند. در عوض راهکاری که این ها ارائه میدهند به شرط انتخابات سالم تغییر مجلس و دولت مطیع رهبری از این مجلس و یا دولت به مجلس و دولت دیگر است.
این ها این تغییر و تبدیلات را که هر دوره انتخاباتی مجلس و دولت صورت می پذیرد را به ما به جای تغییر حکومت تحویل می دهند که این آخری در ولایت فقیه دائمی است.
از این جاست که من چنین متوجه شده ام این منبع در واقع تا کنون سرچشمه انواع و اقسام توهمات پیرامون مقولاتی نظیر، اصلاح، حاکمیت، دولت، مجلس، دمکراسی، جمهوری و ... بوده است.
روی هم رفته من تصمیم خود را گرفته ام. من درولایت فقیه رای نمی دهم. این که از چه وقت به این نتیجه رسیده ام. این که آیا دیروز رای میدادم و امروز رای نمی دهم. برای این تصمیم من مهم نیست. مهم این است که من رای نمی دهم و دلایلش را هم به اختصار و بازبان ساده به عرض رساندم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر