۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

نقدی بر

از چهارراه جمهوری تا دوراهی انتخاب: ناگفته‌ها در گفتار حجت‌الاسلام محسن کديور و هم‌انديشان او

--1--

همانطوریکه قبلا در نقد بر نوشته آقای کدیور اعلام داشته ام، ایران نه‌ بر سر چهار راه جمهوری بلکه در خیابان جمهوری و سه راهی‌ استبداد واقع است.http://irancomwww.blogspot.com/2010/01/blog-post_23.html . شما این مسئله را به شکل دیگر مطرح می‌کنید و مینویسید:

جنبش امروز در برابر دو انتخاب است: تن دادن به استبداد يا برپايی آزادی. تمامی ديگر بحث‌ها از جمهوری ولايی گرفته تا جمهوری عرفی و سکولار جنبی و کم اهميت اند.

گرچه مسئله آزادی و جمهوری از نظر سیاسی‌تخصصی یکی‌ نیستند، میتوان با این وجود از شما پذیرفت که شما با این عبارت همان دوراهی: "استبداد و جمهوری" را اشاره می‌کنید. من با شما هم نظرم که ایران بویژه با جنبش سبز هم اکنون در برابر این دو انتخاب ایستاده است: استبداد مقدور یا جمهوری مطلوب. از نظر من همه آن اشکالی را که آقای کدیور از استبداد اسلامی بر میشمرند:۱-امامت ۲-فقاهت ادوری و گروهی ۳- استبداد شرعی‌پارلمانی(ملی‌--دینی)پیشنهادی نهضت آزادی همه اشکال کم یا بیش استبداد شرعی و مخالف جمهوری ایرانی‌ است.

من با این رویکرد مدبرانه و داهیانه شما موافقم، وقتی ما اصل را بر جمهوری ایرانی‌ نهیم، آنگاه این جمهوری در طول زمان و در طی‌ نسل ها‌ی بعدی در کشور با تکیه بر جنبش مدنی که در جمهوری ایرانی‌ اصل آن نهادینه شده، بیشتر و بیشتر دمکراتیزه خواهد شد. اما سوال این است : اساس جمهوری کجا واقع است؟ برای پاسخ به این پرسش من از شما میپذیرم که شما با استبدادی تلقی کردن همه اشکال به اصطلاح جمهوری آقای کدیور با من در این نکته موافقید که جمهوری در ایران تنها در تفکیک قوای سه گانه، (بنابر این حذف مقام رهبری)مجلس به عنوان قوه قانون گذار بدون تابعیت از شریعت،و... ممکن است. دیگر مسائل نظیر رابطه حکومت با دین(غیر فقهی‌) ثانوی و فرعی است، بطور مثال احترام به اعیاد اسلامی است تعطیلات اسلامی...(نظیر دوران استبداد سلطنتی). شما مینوسید:


از همين رو جنبش سبز می بايستی حرکت خود را روشن تر از پيش بر سر آزادی خواهی و نيز انتقاد روشن به تقلب انتخاباتی، کودتای دولت احمدی نژاد و پشتيبانی خامنه‌ای از او سامان دهد. االبته همين جنبش سبز ممکن است با توجه به شرايط و توازن قوا، بر سر مقامی نهادين و بدور از قدرت اجرايی ولی فقيه سازش کند. راهبردی مثل مصالحه اپوزيسيون در شيلی که در ازای انتخابات، مقامی نهادين به ژنرال پينوشه داد (سناتور مادام العمر) يا ژنرال ژارولسکی (ابقا در مقام رياست جمهوری). در چنين حالتی اسم جمهوری اسلامی همراه با ولايت فقيه خواهد بود و بگذار باشد! چه عيبی دارد اين فقط يک اسم است ـ البته اگر مسمی بی‌عيب و دمکراتيک باشد.
در شرايط و توازن قوايی ديگر، جنبش سبز ممکن است موفق به تغييراتی پس از چند سال در قانون اساسی با حفظ چارچوب پيشين بشود. مثلا مانند آن چه در آفريقای جنوبی گذشت. آن وقت اسم نظام در ايران می شود جمهوری اسلامی بدون ولی فقيه. دموکراسی در کشور برقرار باشد، بگذار اسم جمهوری مان در کشور اسلامی بماند. اگر بهای گذار کم هزينه به دمکراسی است، چه باک!
اما اگر شرايط و توازن قوا مساعدتر و بهتر بود، انگاه جنبش سبز ممکن است خواستار جدايی مذهب از زندگی عمومی شود و در صورت موفقيت، اسم شرايط سياسی کشورمان می شود جمهوری.


اینجاست که من از خود میپرسم که فرق شما با آقای کدیور در چیست؟ این درست است که اصلاح طلبی حکومتی به بن بست رسیده است و این اصلاح طلبان دیگر در پی‌ تغییر قانون اساسی‌ نیستند و اگر بخواهیم آنرا با آقای کدیور تکرار کنیم آنگاه خواهیم داشت: از اصلاح طلبی حکومتی به عنوان "مطلوب" اما "نامقدور" وا داده اند. شما از این اصلاح طلب سر خورده و رویکرده به موسوی(کدیور) که برای "جمهوری اسلامی بر مبنای تفسير حقوقی از قانون اساسی" و نه‌ تغییر آن به میدان آمده(موسوی) تا تیر خلاصی را بر پیکر نیمه مرده اصلاح طلبی حکومتی شیلیک کند، میپرسید:

نتيجه اين که بر خلاف حکم شتابزده حجت الاسلام کديور، برای جنبش سبز هر سه گزينه جمهوريت به يک اندازه مقدور و شدنی اند. اما حالا چرا ايشان با وجود سابقه بلند در پژوهش و دليل آوری، در اين جا به يک باره نتيجه می گيرند که گزينه"جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود" مقدورتر از گونه‌های ديگر جمهوری است؟ چون در ذهن و خيال ايشان، از آن جا که گزينه مورد نظر ايشان هم اسلام دارد و هم ولی فقيه، پس نزديک تر به مواضع حاکميت نظام است و بدين لحاظ کمتر دشمنی و واکنش خشن سرسختان را بر می انگيزد.

شما بی‌ آنکه متوجه این نکته باشید که اصلاح طلبی حکومتی(۲-خرداد) هرگز در پی‌ فراخوهان جنبشی نظیر جنبش سبز نبوده و هم بر نیامده است و باوری هم به اینکه تنها جنبش اعتراضی برای رسیدن خواسته ها‌ی اصلاح طلبانه است تا کنون عمل نکرده است، تا اینکه سرانجام به بن بست رسیده و تمام امور را به کهنه کاری مثل موسوی سپرده است. اما بر گردیم به پاسخ پرسش این بخش و فرق شما با اصلاح طلب حکومتی آقای کدیور. شما میپرسید :

بحث اما بر سر اين است که دکتر کديور تنها به ارايه اين اصل اکتفا می کند و اما به هيچ وجه نشان نمی دهد که چرا و چگونه گزينه جمهوری اسلامی و بازگشت به قانون اساسی مقدور و مصلحت آزادی خواهان در شرايط کنونی است

و شما علی‌ الظاهر این راه را در جنبش سبز یافته اید، یعنی‌ جبنش سبز به عنوان راهکرد برای "گزينه جمهوری اسلامی و بازگشت به قانون اساسی مقدور و مصلحت آزادی خواهان در شرايط کنونی
". و لذا مینویسید:

از همين رو جنبش سبز می بايستی حرکت خود را روشن تر از پيش بر سر آزادی خواهی و نيز انتقاد روشن به تقلب انتخاباتی، کودتای دولت احمدی نژاد و پشتيبانی خامنه‌ای از او سامان دهد. االبته همين جنبش سبز ممکن است با توجه به شرايط و توازن قوا، بر سر مقامی نهادين و بدور از قدرت اجرايی ولی فقيه سازش کند. راهبردی مثل مصالحه اپوزيسيون در شيلی که در ازای انتخابات، مقامی نهادين به ژنرال پينوشه داد (سناتور مادام العمر) يا ژنرال ژارولسکی (ابقا در مقام رياست جمهوری). در چنين حالتی اسم جمهوری اسلامی همراه با ولايت فقيه خواهد بود و بگذار باشد! چه عيبی دارد اين فقط يک اسم است ـ البته اگر مسمی بی‌عيب و دمکراتيک باشد.
در شرايط و توازن قوايی ديگر، جنبش سبز ممکن است موفق به تغييراتی پس از چند سال در قانون اساسی با حفظ چارچوب پيشين بشود. مثلا مانند آن چه در آفريقای جنوبی گذشت. آن وقت اسم نظام در ايران می شود جمهوری اسلامی بدون ولی فقيه. دموکراسی در کشور برقرار باشد، بگذار اسم جمهوری مان در کشور اسلامی بماند. اگر بهای گذار کم هزينه به دمکراسی است، چه باک!
اما اگر شرايط و توازن قوا مساعدتر و بهتر بود، انگاه جنبش سبز ممکن است خواستار جدايی مذهب از زندگی عمومی شود و در صورت موفقيت، اسم شرايط سياسی کشورمان می شود

یعنی‌ جنبش سبز برای اصلاح حکومت جمهوری اسلامی، برخلاف راه حکومتی:


مگر غير اين است که دست کم از زمان رياست جمهوری محمد خاتمی هر کوششی برای تعديل قدرت رهبری با واکنش خشن سرسختان به شکست انجاميده است؟ مگر نه اين که به قول خود دکتر کديور، حتی آيت الله رفسنجانی شخصيت کليدی و پرقدرت نظام، رئيس مجلس خبرگان و رئيس مجمع تشخيص مصلحت، هم موفق به تعديل جای و مقام رهبری در نظام نشد و سعی او در شورای بازنگری قانون اساسی با اعتراض دبير وقت جامعه مدرسين حوزه علميه قم (مرحوم آيت الله فاضل لنکرانی) شکست خورد و باز هم بنابر نوشته خود ايشان "به شکل غير قانونی با رأی گيری مجدد از مصوبات شورای بازنگری قانون اساسی حذف شد"؟

حجت الاسلام کديور برای نشان دادن ناممکنی و يا دست کم سختی انجام گزينه‌های خارج از قانون اساسی کنونی در جايی از نوشته خود می پرسند: با کدام راهکار عملی مسالمت آميز می توان قانون اساسی را تغيير داد؟ پرسش درست و به جايی است. اما همين پرسش را در مورد گزينه مورد نظر ايشان هم می توان کرد: با کدام راهکار عملی مسالمت آميز می توان آيت الله خامنه‌ای و جناح مستبد و رانت خوار حاکميت را به خوانش دموکراتيک و غيرفاشيستی از قانون اساسی را واداشت؟ با کدام راهکار عملی مسالمت آميز به آن چه که در سخن ايشان به لحاظ مقدورات، مطالبات مرحله اول جنبش سبز می توانند بود، چون "اجرائی کردن اصول معطله قانون اساسی در فصل حقوق ملت و آزادی ها، حذف قرائت‌های غير قانونی از قبيل نظارت استصوابی، نفی قيمومت بر مردم، بازداشتن نظاميان از دستبرد در سياست و اقتصاد، برچيدن اختيارات فراقانونی رهبری و شرط عدالت در تصدی سمت‌های عمومی" می توان دست يافت؟

دکتر کديور در نوشته خود به روشنی می گويد که حتی برای هواداران سکولاريسم نيز ترتيب نخست جمهوری اسلامی با قانون اساسی کنونی و سپس جمهوری اسلامی بدون ولايت فقيه و سرانجام جمهوری عرفی شدنی تر است. بسيار خوب. اما درست به همين دليل است که مستبدين سرسخت حاکم با همان نخستين گام، يعنی جمهوری اسلامی با قانون اساسی، مخالف اند. به آن چه که محسن کديور فکر می کند، دستگاه امنيتی استبداد فکر نکرده است ؟
ارتجاع درست به اين دليل که همچون حجت الاسلام کديور به سناريوهای ممکن جمهوری انديشيده، خطر براندازی مخملی و نرم نظام را عمده می کند و کسانی را که عمدتا از خودی‌ها برآمده و بر قرائت دموکراتيک از قانون اساسی اصرار می ورزند منافق و دشمنان رياکار نظام می نامد. گيرم که اين خودی‌های ديروز و اصلاح طلبان امروز در اول و آخر هر سخن خود بر امام راحل درود فرستند و بر جمهوری اسلامی سوگند وفاداری ياد کنند. از ديدگاه سرسختان رانت خوار بر سر قدرت، کسانی که ذکر امام راحل و انقلاب شکوهمند و جمهوری اسلامی می کنند، اما با شرايط موجود، يعنی به کوتاه سخن با رهبريت خامنه ای، رياست جمهوری احمدی نژاد و حقوق ويژه پاسداران، مخالف اند، همگی رياکارند و منافق
راه حل شما این است:

برای درک حرکت و استراتژی مستبد بايد منطق استبدادی را فهميد. مستبد تا مجبور نشود هرگز نمی انديشد که بهتر است کمی از امتيازات خود را بدهد و در عوض با مخالفين به سازش دست يابد. مگر محمدرضا شاه فقيد هيچ چنين انديشيد ؟ منطق مستبد منطق زور است و فکر می کند تنها با بگير وببند و سرکوب و تنش افروزی می تواند قدرت خود را حفظ کند. منطق مستبد منطق زور است و درست به همين دليل زمانی که زور حريف را همسنگ و‌ای بسا برتر از زور خود ديد آنگاه ممکن است به مصالحه و سازش تن دهد. همچون محمدرضا شاه و شنيدن صدای انقلاب..

جمشید اسدی:

پس از شرح گزينه‌های مطلوب جمهوری خواهی، دکتر کديور به امکان تحقق هر يک، يا به سخن خود او، به بررسی مقدورات سه گونه جمهوری پيش روی اپوزيسيون، دو تا اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود و يا بدون ولايت فقيه و نيز گونه سکولار جمهوری می پردازد. او سپس در بررسی مقايسه‌ای خود دلايلی می آورد و بدين نتيجه می رسد که جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود از گزينه‌های ديگر شدنی است. بدين دليل که: گزينه "جمهوری اسلامی منهای ولايت فقيه" و گزينه "جمهوری سکولار" بدون تغيير قانون اساسی مقدور نيستند

در این متن یک نکته نهفته است که اجازه بدهید برای روشن شدن مطلب به‌ آن اشاره کنم:

"جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود" همانطور که از اسمش پیداست بدنبال تغییر قانون اساسی‌ نیست. راهکرد تغییر قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی دوتا نیست بلکه فقط یکیست . اساس اصلاح طلبی مفلس و درمانده مبتنی‌ بود بر "تغییر قانون اساسی‌ موجود". این راهکرد شکست خورد و رفت پی‌ کارش. پیرون این راهکرد یا به موسوی که بدنبال "جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود" است پیوستند و یا نظیر شما هنوز بر این باورند:

ناروشنی در نوشته دکتر کديور هم درست در همين جاست. ايشان به درستی اشاره می کنند که در اين شرايط بگير و ببند، واداشتن حاکميت به تغيير قانون اساسی کار آسانی نيست، اما روشن نمی کنند که چرا و چگونه واداشتن حاکميت سرسخت و رهبری به روايت خود ايشان "نامدبر" و " انعطاف ناپذير" به پذيرش قرائت معقول از قانون اساسی آسان تر است؟

و شما بر این باورید که برا خلاف باور آقای کدیور "در اين شرايط بگير و ببند، واداشتن حاکميت به تغيير قانون اساسی کار آسانی" تر است. یعنی‌ راه پیشنهادی شما یک اصلاحات از پایین و با زبان زور است.

در شرايط و توازن قوايی ديگر، جنبش سبز ممکن است موفق به تغييراتی پس از چند سال در قانون اساسی با حفظ چارچوب پيشين بشود. مثلا مانند آن چه در آفريقای جنوبی گذشت. آن وقت اسم نظام در ايران می شود جمهوری اسلامی بدون ولی فقيه. دموکراسی در کشور برقرار باشد، بگذار اسم جمهوری مان در کشور اسلامی بماند. اگر بهای گذار کم هزينه به دمکراسی است، چه باک!


اما در مورد گزينه "جمهوری سکولار"

این جمهوری بر خلاف باور شما محصول "تغييراتی پس از چند سال در قانون اساسی" جمهوری اسلامی نیست. این همان نکته نهفته در متن شما است، که فوقا اشاره رفت. این تصادفی نیست که شما بدون فاصله یک موضوع اصلاحی‌ گزينه "جمهوری اسلامی منهای ولايت فقيه"ا که در نتیجه تغییر قانون اساسی‌ مقدور است را در کنار " گزينه "جمهوری سکولار" که محصول ردّ قانون اساسی‌ و تدوین قانون اساسی‌ دیگر است، قرار می‌‌دهید و مینوسید:

او بدين نتيجه می رسد که جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود از گزينه‌های ديگر شدنی است. بدين دليل که: گزينه "جمهوری اسلامی منهای ولايت فقيه" و گزينه "جمهوری سکولار" بدون تغيير قانون اساسی مقدور نيستند

دقییقا همین گزينه "جمهوری سکولار" است که در باور شما چنین نقش بسته که تو گویی این گزينه "جمهوری سکولار" در نتیجه اصلاح قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی اما با فشار از پایین شدنی است.

از همين رو جنبش سبز می بايستی حرکت خود را روشن تر از پيش بر سر آزادی خواهی و نيز انتقاد روشن به تقلب انتخاباتی، کودتای دولت احمدی نژاد و پشتيبانی خامنه‌ای از او سامان دهد. االبته همين جنبش سبز ممکن است با توجه به شرايط و توازن قوا، بر سر مقامی نهادين و بدور از قدرت اجرايی ولی فقيه سازش کند. راهبردی مثل مصالحه اپوزيسيون در شيلی که در ازای انتخابات، مقامی نهادين به ژنرال پينوشه داد (سناتور مادام العمر) يا ژنرال ژارولسکی (ابقا در مقام رياست جمهوری). در چنين حالتی اسم جمهوری اسلامی همراه با ولايت فقيه خواهد بود و بگذار باشد! چه عيبی دارد اين فقط يک اسم است ـ البته اگر مسمی بی‌عيب و دمکراتيک باشد.
در شرايط و توازن قوايی ديگر، جنبش سبز ممکن است موفق به تغييراتی پس از چند سال در قانون اساسی با حفظ چارچوب پيشين بشود. مثلا مانند آن چه در آفريقای جنوبی گذشت. آن وقت اسم نظام در ايران می شود جمهوری اسلامی بدون ولی فقيه. دموکراسی در کشور برقرار باشد، بگذار اسم جمهوری مان در کشور اسلامی بماند. اگر بهای گذار کم هزينه به دمکراسی است، چه باک!

یعنی‌ همان اصلاح طلبی اما با سبک جنبش سبز!
در بالا همانطور که اشاره رفت در تصور شما ایران بر سر یک دوراهی استبداد و یا آزادی قرار دارد. در کاربرد غلط "آزادی" بجای "جمهوری" در آغاز اشاره کردم. حال با این توصیفات روشنتر میشود که چرا شما به جای واژه جمهوری مایلید از مقوله آزادی استفاده کنید، چونکه شما در پی‌ آزادی با تغییر قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی هستید، چونکه مبنای حرکت شما همین "جمهوری واقعی" است که در باور شما تغییر آن شدنی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر