چرا جمهوری اسلامی شعارما نیست؟
اما پیش از اینکه به این دونکته بپردازم لازم می دانم این نکته بدیهی را توضیح بدهم که بسیاری از کسانی که در انتخابات شرکت کرده اند نه تنها به جمهوری اسلامی ارادتی ندارند بلکه ازصمیم قلب با آن مخالفند و خواهان برچیده شدن بساط جمهوری اسلامی اند. در انتخابات 84 که بخش عظیمی از مردم در انتخابات شرکت نکردند واضح بود که آن بخش ارادتی به جمهوری اسلامی نداشتند اما آن نکته ای که حیاتی است وخود اصلاح طلبان هم خوب می دانند این است که بسیاری از کسانی که در انتخابات شرکت کردند و یا حتی در ستادهای انتخاباتی اصلاح طالبان، خصوصا آقایان معین و هاشمی حضور داشتند هم ارادتی به جمهوری اسلامی نداشتند؛ بحث بر سر این بود که حال که مجبور به زیستن زیر دست همین موجود ناقص الخلقه هیولا صفت هستیم بهتر است کسی بر سر قدرت باشد که زندگی در این زندان بزرگ را کمی قابل تحملتر کند، دقیقا همین: کمی قابل تحملتر. خوب است عزیزان به یاد بیاورند که بسیاری از روشنفکران سکولار در آن انتخابات از اصلاح طلبان حمایت کردند؛ نکند آنها هم از عشاق سینه چاک جمهوری اسلامی بودند؟
ممکن است کسانی بگویند اگر به جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند چرا در انتخابات شرکت می کنند؟ سوال خوبی است چنانکه عده ای که ظاهرا هم سبزند و هم طرفدار آزادی، چنین گفته اند و بدتر از خامنه ای و جنتی تکلیف مردم را مشخص کرده اند که اگر جمهوری ایرانی می خواهید حق نداشته اید در انتخابات شرکت کنید. مسئله اما چنان که گفتیم ساده است؛ در انتخابات پیشین مردم وگروههای سیاسی محاسبه کردند که وضعشان با شرکت در انتخابات اندکی بهتر می شود و حضور دوباره احمدی نژاد ضرری عظیم در پی دارد. شرکتی از سرناچاری و با امید به آینده ای بهتر. شرکت در انتخابات برای مردم و بسیاری از گروههای سیاسی ربطی به مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی نداشت چرا که دولت در زندگی هر روزه مردم موثر است و مسائلی حیاتی تر و عینی تر از مشروعیت دادن یا ندادن به حکومت را پیش پای ما گذاشته بود. امروزه بسیاری مجبورند سربازی خود را در سپاه بگذرانند. آیا این به معنای اعتقاد آنان به ایدئولوژی وعملکرد سپاه است یا اجبارشان برای گرفتن کارت پایان خدمت؟ مردم مجبورند برای حل مشکلاتشان به قوه قضائیه مراجعه کنند، این چه ربطی به اعتقاد به قوه قضائیه یا اعتقاد به اصلاح پذیر بودن جمهوری اسلامی یا قوه قضائیه دارد؟ از پی دولت به راستی بیمار احمدی نژاد ،شرکت مردم در انتخابات ضروری به نظر می رسید. ریختن این رای به پای جمهوری اسلامی همان کاری است که آقای خامنه ای می کند.
آیا همه کسانی که در انتخابات شرکت کردند به اصلاح پذیر بودن نظام جمهوری اسلامی معتقد بودند؟ نخیر. بسیاری، تاکید میکنم بسیاری معتقد بودند که با شرکت در انتخابات ما اولا مطالبات خود را مطرح کرده و به گوش جامعه می رسانیم و ثانیا در صورت موفقیت و حضورکاندیدایی اصلاح طلب در قدرت، فرصتی برای نهادهای مدنی و نیروهای مخالف برای سازماندهی بهتر و بیشتر برای تغییر ساختاری مورد نظر فراهم می شود. این حرفها پیش از انتخابات به وضوح زده شده است و این بدمستی های اسلام پناهانه و عهد شکنی های به لحاظ تاریخی براستی مدنی براستی جای تاسف دارد.
آیا اعتقاد به اصلاح پذیر بودن جمهوری اسلامی به معنای این است که کسی جز جمهوری اسلامی چیز دیگری نمی خواهد؟ خیر. فی المثل نهضت آزادی از ابتدا با جمهوری اسلامی موافق نبوده و خواهان جمهوری دموکراتیک اسلامی بوده است. نهضت آزادی همواره اصلاح طلب بوده است این چه ربطی به جمهوری اسلامی خواه بودنش دارد؟ اخیرا دکتر یزدی خواهان تجدید نظر در بحث ولایت فقیه وحذف آن شد. دکتر یزدی اصلاح طلب است اما اصلاح طلبیش معطوف به تغییرات اساسی در جمهوری اسلامی است، یعنی جمهوریت بدون ولایت فقیه،جمهوریت بدون حق ویژه برای روحانیون، جمهوریت بدون تبعیض علیه زنان، جمهوریت بدون تبعیض مذهبی. این همه اگرباشد دیگرجمهوری اسلامی نیست. این آخر چه منطقی است؟ اگرکسی فی المثل در دوران رکود اقتصادی حاضر شد با حقوقی ناچیز کارکند آیا این به این معناست که باید تا آخر عمر همان حقوق ناچیز را بخواهد؟ مردم ما اینک پس از این خونها و هزینه ها قیام نکرده اند که فقط احمدی نژاد نباشد و موسوی باشد. شعار مرگ بر خامنه ای را نشنیده اید؟ مردم ما قیام نکرده اند که خامنه ای نباشد و به جای او فی المثل فلان آیت الله باشد که آن زمان که قدرتی داشت بسی تندروتر از آقای خامنه ای بود. مسئله فرد نیست، نظام و جایگاهی است که استبداد را نهادینه کرده و تبعیض را روا می داند. هر قدر از آن جایگاه فاصله گرفته می شود آدمیان به عقل سلیم و دین رحمان و رحیم نزدیک تر می شوند و هر قدر به آن جایگاه نزدیک می شوند بر جنون و غضبشان افزوده می شود. در این میان فقیه عالیقدر استثنایی یگانه است که با دست خود این حلقه جنون آور قدرت مطلقه را پس زد و گوهر ایمانش را از طوفان بلا به در برد، دیگرانی که اما اینک در جنبش سبز فعالند تقریبا همگی در آزمون این حلقه قدرت یک باری رفوزه شده اند، سحر حلقه آنان را فریفته و آلوده کرده ست. اگر حتی دستانی به خون آلوده ندارند بر دستانی به خون آلوده بوسه زده اند. اگر حتی خود پیکر دیگرانی را شکنجه نکرده اند پیکر شکنجه گران را صادقانه در آغوش گرفته اند، یا با قلم و قدم خود سرکوب را حمایت کرده اند یا با سکوتی تایید آمیز با آن ماشین کشتار و سرکوب همکاری کرده اند. گناه بیش از آنکه از افراد باشد از آن دستگاه و زمزمه سحرآمیز آن حلقه قدرت مطلقه است، آزموده را آزمودن خطاست و عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.
کسانی مدعیند پای جمهوری اسلامی خونهای بسیاری ریخته شده است و این باعث می شود که همه ما مجبور به پذیرش آن باشیم.این براستی از آن حرفهایی است که بیشترشایسته امثال عزیز جعفری و جنتی و مسعود ده نمکی است. من درباره خون تنها به سه نکته اشاره می کنم. جمع قابل توجهی از کسانی که شهید شده اند و وصیت نامه شان قابل انتشار تشخیص داده شده در وصیت نامه هاشان خواسته اند که بازماندگان پشتیبان ولایت فقیه باشند. بسم الله، پشتیبان ولی فقیه باشید. ثانیا آنکه اگر نظامی جنگی را بی خردانه به درازا کشاند و خون بسیاری از جوانان را به ناحق بر زمین ریخت، این با چه منطقی دلیلی بر حقانیتش می شود؟ اگر چنین باشد رژیم هیتلری بر حق ترین رژیم تاریخ است چرا که بسیاری از جوانان آلمانی با عشق برایش جان دادند.و نکته سوم آنکه آیا فقط بسیجیان و سپاهیان در جنگ شهید شدند؟ چرا آن همه سربازان وظیفه بی گناهی که یقینا بسیاریشان دلداده جمهوری اسلامی نبودند همواره در گیومه اند؟ چرا کسانی نمی روند ببینند آنان که به جبر زمانه به جنگ کشیده شدند چه آرزویی برای میهن در دل داشتند؟ یقینا استمرار نظامی که جنگی بیهوده را به درازا کشاند و آنان را به کام مرگ فرستاد در دل انتظار نمی کشیدند.
جمهوری اسلامی در شعارهای ما جایی ندارد چرا که جمهوری اسلامی برجمجمه انسانها بنیان نهاده شده است. جمهوری اسلامی در شعارهای ما جایی ندارد چرا که جمهوری اسلامی با نقض گسترده حقوق بشر وآزادیهای اساسی پیوند یافته است. جمهوری اسلامی درشعارهای ما جایی ندارد چرا که به جای برابری تبعیض را مژده می دهد: تبعیض میان مسلمان و غیرمسلمان، میان مومن و کافر، میان زن و مرد، میان شیعه و سنی، میان باورمند به ایدئولوژی اسلام سیاسی و مخالف ایدئولوژی اسلام سیاسی ،میان روحانی و غیرروحانی ...
مبارزه پیش رو یقینا مبارزه ای طولانی است و در این راه ما نیازمند وحدتیم. وحدت اما در گروی این نیست که کسانی تاریخ را تحریف کنند، به بهانه شرایط خطیرکنونی به دیگران زوربگویند و مدعی شوند با شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی وحدت جنبش حفظ می شود و هر کس جمهوری اسلامی را نمی خواهد جایی در میان مردم وجنبش عظیم مردم ندارد؛ آن هم درحالیکه این مردمند که در شعارهایشان در برابرجمهوری اسلامی جمهوری ایرانی را می نهند و در برابر هم غزه هم لبنان ، فریاد نه غزه نه لبنان را سر می دهند. وحدت نیروها در جنبش با اصرار اصلاح طلبان بر اینکه سخنگوی اجباری بخشهای غیرمذهبی، سکولار، مذهبیهای سنتی و مخالف اسلام سیاسی باشند تامین نمی شود. وحدت نیروها وقتی تامین می شود که اصلاح طلبان پایگاه واقعی اجتماعی خود، یعنی مدافعان اسلام سیاسی با قرائت دموکراتیک ـ صرفنظر از اینکه امکان پذیر هست یا نه ـ را نمایندگی کنند. اصلاح طلبان اگر براستی به جامعه ای دموکراتیک می اندیشند بهتر است بپذیرند که حرف خود را بزنند، موقعیت موقتی که اصلاح طلبان، به دلیل حذف خشونت بار نیروهای دیگر، توانسته اند نمایندگی انحصاری پایگاه عظیم بخشهای محذوف جامعه را به دست بیاورند و با منطق همین است که هست، می خواهید بخواهید نمی خواهید نخواهید با خواسته های آن بخشهای محذوف برخورد کنند سریعا درحال تغییر است و ادامه آن امکان پذیر نیست. اصرار بر استفاده بی رویه از سرمایه ای که موقتا در دستهای آنان است تنها منجر به از بین رفتن وحدت جنبش نمی شود، اصلاح طلبان را نیز برای همیشه از دور خارج خواهد کرد. بهتر است هیچ یک ازما تجربه انتخابات 84 را از یاد نبریم، بخش عظیمی ازتحریم کنندگان انتخابات 84 از آن انتخابات درسهای مهمی آموختند اصلاح طلبان اما گویا هنوز درس خود را نیاموخته اند و با همان غرور و تبختری با دیگران سخن می گویند که موجب روی کار آمدن احمدی نژاد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر