چرا در منظر مرتجعین تاریخ و مراحل هرباره تاریخی چنین وارونه میشوند؟
از این وارونه سازی نمونه هایی در زیر می آورم.
مورد اول مربوط میشود به انتقادی که مرتجعین سنتی به مشارکت جامعه کارگری در عصر مدرنیته - یعنی دوره تاریخی جاری در کشور- وارد می بینند.
از دیده سنتی و ارتجاعی منافع اجتماعی و یا منافع طبقاتی گاه متضادی که در یک عصر تاریخی مطرح می باشند- بطور مثال در مدرنیته و یا در عصر سنتی تاریخ - هریک گویای یک منفعت تاریخی است و به این احتساب منازعات اجتماعی در یک دوره تاریخی بازگو کننده منازعات تاریخی میان نیروهای اجتماعی حائز منافع تاریخی متضاد می باشند.
حال چه عواملی این اندیشه و این بینش تاریخی را در مغز سنتی ها کاشته است بماند. لاکن برپایه این بینش -سنتی از تاریخ - هر مرحله تاریخی صرف نظر از جامعه ها و طبقات درونی که هرباره ممکن است در آن مطرح باشند، دارای یک منافع واحد و همگانی نمی باشد.
بطورمثال رشته هایی که سنتی ها را صرف نظر از روستایی و فئودالی، شهری و کاپیتالیستی و... به هم پیوند می دهد یک منفعت واحد تاریخی نیست.
از این دیده هستی همه این جامعه های سنتی - خواه نامبرده و خواه نام نبرده - که در قرون میانه پدیدار شده اند حول یک محور اقتصادی و اجتماعی در گردش نیستند و این محور اقتصادی و اجتماعی از دیده سنتی مشخصه عصر تاریخی قرون میانه و هویت دهنده آن نمی باشد.
اما برخلاف رویکرد سنتی برتاریخ از زمانی که این محور اقتصادی و اجتماعی جابجا میشود و از زمانی که محور اقتصادی و اجتماعی جدیدی که موید درجات عالی تر رشد و تکامل اقتصادی و اجتماعی است پدیدار میشود یعنی از زمانی که عصر جدید تاریخی که مدرنیته نام دارد شروع به طلوع کردن می نهد از همان زمان هم تمام جامعه های روستایی و شهری سنتی ، به همراه آن تمامی طبقات درونی این جامعه ها حقانیت تاریخی خود را از دست می دهند.
اما تا آن زمان که تاریخ سنتی معتبر است و تا زمانی که قوای اقتصادی و اجتماعی این تاریخ در حرکت و در حال رشد و نمو است همه آن منازعات طبقاتی، منازعات اجتماعی و منازعاتی که میان شهر و روستا، میان بالایان و میان پایینیان و سرانجام میان این دو باهم صورت پذبر می گردد جملگی در یک ظرف تاریخی مطرح بوده و از همین رو هم تنها حائز یک ارزش و اعتبار تاریخی می باشند و نه بیشتر.
بر این پایه منازعات طبقاتی و اجتماعی عصر قرون وسطی میان نیروهای متضاد تاریخی نیست بل که در چارچوبه یک تاریخ واحد میان نیروهای اجتماعی گوناگون و گرچه متضاد اما دارای منافع واحد تاریخی است که هرباره روی می دهد.
به همین گونه است در عصر مدرنیته در منازعه میان جامعه کارگری و جامعه بورژوازی.
برخلاف نگرش سنتی و ارتجاعی از تاریخ و مراحل هرباره تاریخی و بخصوص در رابطه با مدرنیته منازعات اجتماعی و منازعات طبقاتی که در مدرنیته هرباره آتش آن شعله ور می شود و سپس فروکش می کند مبارزات نیروهای اجتماعی گرچه با منافع متضاد اما با منافع تاریخی واحدی است
این منافع تاریخی واحد و سراسری همان منافع واحد مدرنیته است که در قوای اقتصادی و اجتماعی عصر متبلور می شود. در مدرنیته تا مادامیکه قوای اقتصادی و اجتماعی در حال رشد و نمو است برحول این محور همه منازعات اجتماعی هرقدر متضاد میان پرولتاریا و بورژوازی تنها برحول منافع واحد مدرنیته است که این دو در آن سهیم هستند.
و تازه از زمانی که انقلاب اقتصادی و رشد و نمو قوای اقتصادی و اجتماعی مدرنیته از حرکت ایستاد یعنی از زمانی که قوای اقتصادی و اجتماعی کشور به چنان درجاتی از رشد و تکامل خود رسید که دیگر هرگونه رشد اقتصادی بی معنی است از همان زمان هنگامه عصر جدید یعنی عصر انقلابات اجتماعی و پایان عصر انقلابات اقتصادی فرا می رسد.
اما تا آنزمان - همان گونه که در مورد عصر سنتی تاریخی هم بازگو شد- یعنی تا زمانی که در مدرنیته انقلاب صنعتی ممکن است و تا زمانی که قوای اقتصادی در پرتو روابط اجتماعی متضاد مدرنیته عملی است تا آن زمان هر گونه منازعات طبقاتی و منازعات اجتماعی میان جامعه و طبقات گوناگون مدرنیته بر حول ارزش های مدرنیته وتصاحب طبقاتی و اجتماعی آن ها میباشد.
و تا آنزمان همه منازعات اجتماعی و منازعات طبقاتی- درون اجتماعی - میان نیروهای نامتجانس و متضاد تاریخی نیست و نمی تواند باشد.
این ها که می گوییم به چه مفهوم است؟
این ها به این مفهوم است که برخلاف رویکرد سنتی و ارتجاعی از تاریخ ومراحل تاریخی در کشور هر مرحله تاریخی تا مادامیکه جاری و تا مادامیکه در رشد و نمو است همان منازعات درونی آن بر حول یک منفعت واحد تاریخی در چرخشند.
در این حالت همه این منازعات درونی در یک مرحله تاریخی با همه منافع متضاد اجتماعی و طبقاتی که در آن هرباره مطرح است تنها در حول تصاحب دستاوردهای تاریخی آن دوره تاریخی به سود جامعه و طبقه خود در جریان خواهد بود و مفهوم خواهد یافت.
و همین طور است در دوره ماقبل مدرن و همین طور است در دوره مدرن.
بنابراین نه آن منازعاتی که سنتی ها باهم دارند اعتبارشان از حیطه تاریخی قرون میانه عبور می کند و نه آن منازعاتی که هرباره پرولتاریا و بورژوازی یعنی مدرنها باهم دارند حقانیتش از دایره اعتبار مدرنیته و دستاوردهای تاریخی اش خارج است.
اما در کشوری نظیر ایران که در حال گذار از مرحله سنتی تاریخ به مرحله مدرنیته آن است هرباره آن وحدت های تاریخی است که برحول این و آن محور منافع واحد تاریخی صورت پذیرمیگردد.
برای این منظور و پی بردن به حقانیت این رویکرد تاریخی به سنتی ها ی کشور نگاه کنید.
این سنتی ها برغم همه منافع اجتماعی و یا منافع طبقاتی متضاد و گوناگون اما بر حول یک محور هستی بخش تاریخی یعنی حفظ روابط اقتصادی و اجتماعی به ارث رسیده از قرون میانه کشور و. به این معنا تحفیظ قوای اقتصادی و اجتماعی کهن در کشور باهم متحدند.
برحول همین محور وحدت بخش که مانند ریسمان الهی به آن چنگ زده اند تا متفرق نشوند است که هرباره سنتی های کشور در برابر نیروهای مدرن که به سهم خود از نظر اجتماعی و یا طبقاتی گوناگون و گاه متضاد می باشند وارد صحنه سیاسی کشور میشوند و متحدانه به رویارویی می پردازند و به روابط اقتصادی و اجتماعی مدرنیته نه می گویند.
اتفاقا ازآنجاییکه سنتی های کشور رمز موفقیت خود در حفظ این اتحاد تاریخی کشف کرده اند بر همان پایه است که تمام کوشش خود را در پراکنده نگه داشتن نیروهای مدرن کشور و اتحاد تاریخی شان بر حول منافع واحد تاریخی شان به خرج می دهند
لذا این علتی شده است که از همین ماخذ و منبع سنتی و ارتجاعی این رویکرد در کشور وسیعا گسترش یافته است که نظر به متضاد و متجانس بودن مدرنیته و نظر به این که منافع طبقاتی و اجتماعی متضادی میان پرولتاریا و بورژوازی در عصر جاری و مدرنتیه در کشور وجود دارد لذا هرگز اتحادی مابین این نیروهای مدرن برحول منافع واحد تاریخی شان - که به سهم سنتی ها وجود ندارد- شکل نتواند گرفت.
چرا؟
سنتی در جواب می گوید: چون منافع طبقاتی و منافع اجتماعی متضاد در هر دوره تاریخی موید منافع تاریخی متضاد میان نیروهای اجتماعی و نیروهای طبقاتی است.
عجب!
پس تا این جا ما یک نمونه از وارونه سازی تاریخی به سبک سنتی را داشته ایم و وقتش رسیده به نمونه دیگر آن بپردازیم.
در نمونه دیگر سنتی ها تاریخ را بگونه دیگر وارونه می کنند تا جلو مدرنیته به عنوان تنها مرحله تاریخی برحق و معتبر در کشور را مسدود کنند.
در این مورد سنتی ها به اصلاحات و تغییرات تدریجی متوسل میشوند. کیست که امروزه که به بیماری کرتینیسم مبتلا نیست دیگر نداند تغییرات تدریجی و کمی در قوای اقتصادی و صنعتی کشور سرانجام به یک تغییر کیفی و یک انقلاب اقتصادی و صنعتی منجر میشود.
و کیست که نداند که همراه با هر مدل اقتصادی یک رابطه اجتماعی همراه است که در تناسب با درجات تکاملی آن قراردارد. و نداند که در چارچوب این رابطه اجتماعی قوای اقتصادی تا مادام به تغییرات کمی و تدریجی خود ادامه خواهد داد تا این که نقطه زمانی فرا رسد که سطح قوای اقتصادی در اثر یک انقلاب و تغییر کیفی به چنان درجاتی نایل شود که گنجاندن قوای اقتصادی نوین و انقلابی در چارچوب روابط اجتماعی کهن دیگر ممکن نیست.
حال بر پایه این دانستنی ها که دیگر امروزه به سطوح مدارس هم راه یافته این پرسش تاریخی مطرح است از چه زمانی انقلاب صنعتی و اقتصادی در ایران آغاز شده و از چه زمانی بر پایه قوای اقتصادی انقلابی روابط اجتماعی نوین در سطح کشور روبه توسعه نهاده است؟
به عبارت ساده تر پرسش ما پیرامون آغاز عصر مدرنتیه و پیرامون زمانی است که از آن تاریخ ایران از کشور سنتی به کشور نیمه سنتی و نیمه مدرن دوپاره شده است؟
به این ترتیب به دومین وارونه سازی سنتی ها که این بار از سوی اصلاح طلبان است نزدیک می شویم.
این ها در رد مدرنیته و در رد آن روابط اقتصادی - اجتماعی و به تبع آن نظام سیاسی که با این روابط اقتصادی و اجتماعی مدرن در کشور همواره همراه است به ما می گویند که روند تاریخی یک روند از تغییرات کمی به تغییرات کیفی است.
این ها به ما میگویند در نتیجه تغییرات در تاریخ سنتی و مرحله سنتی تاریخ کشور است که مدرنیته و مرحله مدرن تاریخ کشور زاده میشود.
این ها به ما می گویند بطن هر مرحله تاریخی پیشین مانند آشیانه ایی است که در آن مرحله عالی تر تاریخی درآن مراحل جنینی خود را برای تولد طی می کند. در آن در نتیجه تغییرات کمی به کیفی زاده میشود.
این ها به این ترتیب در رد مدرنیته که آنرا وارداتی و غربی می دانند از راه بومی کردن روند تاریخی ما را متوجه این می کنند که مدرنیته در ایران تنها می تواند ماحصل تغییرات تدریجی و کمی در یک فرآیند تاریخی از دل نظام های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی سنتی کشور سر بیرون آورد.
این ها به این ترتیب مدرنیته ایرانی را پذیرا نیستند. این مدرنیته در منظر سنتی ها ماحصل رشد تدریجی و کمی و لذا یک تحول کیفی حاصله از جامعه ها و نظام های سنتی در ایران نیست.
بطورنمونه اگر خواهان نظام لیبرال دمکراتیک هستید این نظام در نتیجه تغییرات کمی و تدریجی یعنی در نتیجه اصلاحات در نظام سنتی جمهوری اسلامی حاصل می شود.
اگر بطور نمونه خواهان اقتصاد مدرن هستید این اقتصاد در نتیجه تغییرات تدریجی و کمی در اقتصاد سنتی کشور تحصیل خواهد شد.
اگر جامعه مدرن می خواهید این جامعه های سنتی ایرانی هستند که هرباره باید به تدریج و به کمیت تغییر کنند.
از همین رو در دیده این سنتی ها در ایران تنها یک تاریخ و یک شرایط تاریخی و یک ... است که مفهوم دارد و تاریخ بعدی یعنی مدرنیته تنها در نتیجه همین تاریخ حاصل و کسب خواهد شد و آن تاریخ و جامعه همان تاریخ سنتی است.
این سنتی ها به همین ترتیب مدرنیته، انقلاب صنعتی، عصر روشنگری و رنسانس و.... که همه در غرب صورت پذیرفته را متعلق به غربی ها می دانند و برای ایران همه این ها را در چارچوب ایران و تاریخ سنتی ایران مطالبه می کنند.
بنابر این ما در عرصه بومی نه تنها باید از اسکولاستیک در روحانیت شروع کنیم بل که سرانجام به رنسانس برسیم.و.از رنسانس در یک رشد کاپیتالیسم سنتی و مرکانتلیستی که به شکل استعماری و کشور و قاره گشایی همراه بود به عصر روشنگری پای نهیم. از عصر روشنگری به انقلاب صنعتی بومی وارد شویم. از انقلاب صنعتی بومی به نظام های لیبرال و دمکراتیک روی آوریم و در همه موارد هم دامن سنتی ها و بخصوص نظام جمهوری اسلامی را رها نکنیم که هر جاجتی است از همین امامزاده نصیب ایرانیان خواهد شد.
به غیر از این یعنی وارادت انقلاب. واردات انقلاب صنعتی، واردات تجهیزات و تکنیک و.... و اما اتفاقا درست همین واردات است که اساس کاپیتالیسمی است که امروز همه هستی سنتی ها بر محور آن در چرخش است یعنی در حالی که در سطح ادبیات این سنتی ها به چنین فراز هایی متوسل می شوند درعمل این واردات است که ناف اقتصاد و جامعه های سنتی به آن بسته شده است.
و بر این اساس اتفاقا کسی که در این در میان در حال بومی کردن است و نه در حال تبدیل عمل به فراز های شیرین همین مدرنیته است.
اما بومی کردن نه به سبک "صد سال تنهایی" و با اکتشاف دوباره اختراعات دیگران. این که ما دویاره در پی تغییرات کمی و کیفی اقتصاد سنتی خودمان باشیم تا انقلاب صنعتی و بومی خودمان را داشته باشیم بل که به شکل عملی و به شکلی که باید باشد.
از این وارونه سازی نمونه هایی در زیر می آورم.
مورد اول مربوط میشود به انتقادی که مرتجعین سنتی به مشارکت جامعه کارگری در عصر مدرنیته - یعنی دوره تاریخی جاری در کشور- وارد می بینند.
از دیده سنتی و ارتجاعی منافع اجتماعی و یا منافع طبقاتی گاه متضادی که در یک عصر تاریخی مطرح می باشند- بطور مثال در مدرنیته و یا در عصر سنتی تاریخ - هریک گویای یک منفعت تاریخی است و به این احتساب منازعات اجتماعی در یک دوره تاریخی بازگو کننده منازعات تاریخی میان نیروهای اجتماعی حائز منافع تاریخی متضاد می باشند.
حال چه عواملی این اندیشه و این بینش تاریخی را در مغز سنتی ها کاشته است بماند. لاکن برپایه این بینش -سنتی از تاریخ - هر مرحله تاریخی صرف نظر از جامعه ها و طبقات درونی که هرباره ممکن است در آن مطرح باشند، دارای یک منافع واحد و همگانی نمی باشد.
بطورمثال رشته هایی که سنتی ها را صرف نظر از روستایی و فئودالی، شهری و کاپیتالیستی و... به هم پیوند می دهد یک منفعت واحد تاریخی نیست.
از این دیده هستی همه این جامعه های سنتی - خواه نامبرده و خواه نام نبرده - که در قرون میانه پدیدار شده اند حول یک محور اقتصادی و اجتماعی در گردش نیستند و این محور اقتصادی و اجتماعی از دیده سنتی مشخصه عصر تاریخی قرون میانه و هویت دهنده آن نمی باشد.
اما برخلاف رویکرد سنتی برتاریخ از زمانی که این محور اقتصادی و اجتماعی جابجا میشود و از زمانی که محور اقتصادی و اجتماعی جدیدی که موید درجات عالی تر رشد و تکامل اقتصادی و اجتماعی است پدیدار میشود یعنی از زمانی که عصر جدید تاریخی که مدرنیته نام دارد شروع به طلوع کردن می نهد از همان زمان هم تمام جامعه های روستایی و شهری سنتی ، به همراه آن تمامی طبقات درونی این جامعه ها حقانیت تاریخی خود را از دست می دهند.
اما تا آن زمان که تاریخ سنتی معتبر است و تا زمانی که قوای اقتصادی و اجتماعی این تاریخ در حرکت و در حال رشد و نمو است همه آن منازعات طبقاتی، منازعات اجتماعی و منازعاتی که میان شهر و روستا، میان بالایان و میان پایینیان و سرانجام میان این دو باهم صورت پذبر می گردد جملگی در یک ظرف تاریخی مطرح بوده و از همین رو هم تنها حائز یک ارزش و اعتبار تاریخی می باشند و نه بیشتر.
بر این پایه منازعات طبقاتی و اجتماعی عصر قرون وسطی میان نیروهای متضاد تاریخی نیست بل که در چارچوبه یک تاریخ واحد میان نیروهای اجتماعی گوناگون و گرچه متضاد اما دارای منافع واحد تاریخی است که هرباره روی می دهد.
به همین گونه است در عصر مدرنیته در منازعه میان جامعه کارگری و جامعه بورژوازی.
برخلاف نگرش سنتی و ارتجاعی از تاریخ و مراحل هرباره تاریخی و بخصوص در رابطه با مدرنیته منازعات اجتماعی و منازعات طبقاتی که در مدرنیته هرباره آتش آن شعله ور می شود و سپس فروکش می کند مبارزات نیروهای اجتماعی گرچه با منافع متضاد اما با منافع تاریخی واحدی است
این منافع تاریخی واحد و سراسری همان منافع واحد مدرنیته است که در قوای اقتصادی و اجتماعی عصر متبلور می شود. در مدرنیته تا مادامیکه قوای اقتصادی و اجتماعی در حال رشد و نمو است برحول این محور همه منازعات اجتماعی هرقدر متضاد میان پرولتاریا و بورژوازی تنها برحول منافع واحد مدرنیته است که این دو در آن سهیم هستند.
و تازه از زمانی که انقلاب اقتصادی و رشد و نمو قوای اقتصادی و اجتماعی مدرنیته از حرکت ایستاد یعنی از زمانی که قوای اقتصادی و اجتماعی کشور به چنان درجاتی از رشد و تکامل خود رسید که دیگر هرگونه رشد اقتصادی بی معنی است از همان زمان هنگامه عصر جدید یعنی عصر انقلابات اجتماعی و پایان عصر انقلابات اقتصادی فرا می رسد.
اما تا آنزمان - همان گونه که در مورد عصر سنتی تاریخی هم بازگو شد- یعنی تا زمانی که در مدرنیته انقلاب صنعتی ممکن است و تا زمانی که قوای اقتصادی در پرتو روابط اجتماعی متضاد مدرنیته عملی است تا آن زمان هر گونه منازعات طبقاتی و منازعات اجتماعی میان جامعه و طبقات گوناگون مدرنیته بر حول ارزش های مدرنیته وتصاحب طبقاتی و اجتماعی آن ها میباشد.
و تا آنزمان همه منازعات اجتماعی و منازعات طبقاتی- درون اجتماعی - میان نیروهای نامتجانس و متضاد تاریخی نیست و نمی تواند باشد.
این ها که می گوییم به چه مفهوم است؟
این ها به این مفهوم است که برخلاف رویکرد سنتی و ارتجاعی از تاریخ ومراحل تاریخی در کشور هر مرحله تاریخی تا مادامیکه جاری و تا مادامیکه در رشد و نمو است همان منازعات درونی آن بر حول یک منفعت واحد تاریخی در چرخشند.
در این حالت همه این منازعات درونی در یک مرحله تاریخی با همه منافع متضاد اجتماعی و طبقاتی که در آن هرباره مطرح است تنها در حول تصاحب دستاوردهای تاریخی آن دوره تاریخی به سود جامعه و طبقه خود در جریان خواهد بود و مفهوم خواهد یافت.
و همین طور است در دوره ماقبل مدرن و همین طور است در دوره مدرن.
بنابراین نه آن منازعاتی که سنتی ها باهم دارند اعتبارشان از حیطه تاریخی قرون میانه عبور می کند و نه آن منازعاتی که هرباره پرولتاریا و بورژوازی یعنی مدرنها باهم دارند حقانیتش از دایره اعتبار مدرنیته و دستاوردهای تاریخی اش خارج است.
اما در کشوری نظیر ایران که در حال گذار از مرحله سنتی تاریخ به مرحله مدرنیته آن است هرباره آن وحدت های تاریخی است که برحول این و آن محور منافع واحد تاریخی صورت پذیرمیگردد.
برای این منظور و پی بردن به حقانیت این رویکرد تاریخی به سنتی ها ی کشور نگاه کنید.
این سنتی ها برغم همه منافع اجتماعی و یا منافع طبقاتی متضاد و گوناگون اما بر حول یک محور هستی بخش تاریخی یعنی حفظ روابط اقتصادی و اجتماعی به ارث رسیده از قرون میانه کشور و. به این معنا تحفیظ قوای اقتصادی و اجتماعی کهن در کشور باهم متحدند.
برحول همین محور وحدت بخش که مانند ریسمان الهی به آن چنگ زده اند تا متفرق نشوند است که هرباره سنتی های کشور در برابر نیروهای مدرن که به سهم خود از نظر اجتماعی و یا طبقاتی گوناگون و گاه متضاد می باشند وارد صحنه سیاسی کشور میشوند و متحدانه به رویارویی می پردازند و به روابط اقتصادی و اجتماعی مدرنیته نه می گویند.
اتفاقا ازآنجاییکه سنتی های کشور رمز موفقیت خود در حفظ این اتحاد تاریخی کشف کرده اند بر همان پایه است که تمام کوشش خود را در پراکنده نگه داشتن نیروهای مدرن کشور و اتحاد تاریخی شان بر حول منافع واحد تاریخی شان به خرج می دهند
لذا این علتی شده است که از همین ماخذ و منبع سنتی و ارتجاعی این رویکرد در کشور وسیعا گسترش یافته است که نظر به متضاد و متجانس بودن مدرنیته و نظر به این که منافع طبقاتی و اجتماعی متضادی میان پرولتاریا و بورژوازی در عصر جاری و مدرنتیه در کشور وجود دارد لذا هرگز اتحادی مابین این نیروهای مدرن برحول منافع واحد تاریخی شان - که به سهم سنتی ها وجود ندارد- شکل نتواند گرفت.
چرا؟
سنتی در جواب می گوید: چون منافع طبقاتی و منافع اجتماعی متضاد در هر دوره تاریخی موید منافع تاریخی متضاد میان نیروهای اجتماعی و نیروهای طبقاتی است.
عجب!
پس تا این جا ما یک نمونه از وارونه سازی تاریخی به سبک سنتی را داشته ایم و وقتش رسیده به نمونه دیگر آن بپردازیم.
در نمونه دیگر سنتی ها تاریخ را بگونه دیگر وارونه می کنند تا جلو مدرنیته به عنوان تنها مرحله تاریخی برحق و معتبر در کشور را مسدود کنند.
در این مورد سنتی ها به اصلاحات و تغییرات تدریجی متوسل میشوند. کیست که امروزه که به بیماری کرتینیسم مبتلا نیست دیگر نداند تغییرات تدریجی و کمی در قوای اقتصادی و صنعتی کشور سرانجام به یک تغییر کیفی و یک انقلاب اقتصادی و صنعتی منجر میشود.
و کیست که نداند که همراه با هر مدل اقتصادی یک رابطه اجتماعی همراه است که در تناسب با درجات تکاملی آن قراردارد. و نداند که در چارچوب این رابطه اجتماعی قوای اقتصادی تا مادام به تغییرات کمی و تدریجی خود ادامه خواهد داد تا این که نقطه زمانی فرا رسد که سطح قوای اقتصادی در اثر یک انقلاب و تغییر کیفی به چنان درجاتی نایل شود که گنجاندن قوای اقتصادی نوین و انقلابی در چارچوب روابط اجتماعی کهن دیگر ممکن نیست.
حال بر پایه این دانستنی ها که دیگر امروزه به سطوح مدارس هم راه یافته این پرسش تاریخی مطرح است از چه زمانی انقلاب صنعتی و اقتصادی در ایران آغاز شده و از چه زمانی بر پایه قوای اقتصادی انقلابی روابط اجتماعی نوین در سطح کشور روبه توسعه نهاده است؟
به عبارت ساده تر پرسش ما پیرامون آغاز عصر مدرنتیه و پیرامون زمانی است که از آن تاریخ ایران از کشور سنتی به کشور نیمه سنتی و نیمه مدرن دوپاره شده است؟
به این ترتیب به دومین وارونه سازی سنتی ها که این بار از سوی اصلاح طلبان است نزدیک می شویم.
این ها در رد مدرنیته و در رد آن روابط اقتصادی - اجتماعی و به تبع آن نظام سیاسی که با این روابط اقتصادی و اجتماعی مدرن در کشور همواره همراه است به ما می گویند که روند تاریخی یک روند از تغییرات کمی به تغییرات کیفی است.
این ها به ما میگویند در نتیجه تغییرات در تاریخ سنتی و مرحله سنتی تاریخ کشور است که مدرنیته و مرحله مدرن تاریخ کشور زاده میشود.
این ها به ما می گویند بطن هر مرحله تاریخی پیشین مانند آشیانه ایی است که در آن مرحله عالی تر تاریخی درآن مراحل جنینی خود را برای تولد طی می کند. در آن در نتیجه تغییرات کمی به کیفی زاده میشود.
این ها به این ترتیب در رد مدرنیته که آنرا وارداتی و غربی می دانند از راه بومی کردن روند تاریخی ما را متوجه این می کنند که مدرنیته در ایران تنها می تواند ماحصل تغییرات تدریجی و کمی در یک فرآیند تاریخی از دل نظام های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی سنتی کشور سر بیرون آورد.
این ها به این ترتیب مدرنیته ایرانی را پذیرا نیستند. این مدرنیته در منظر سنتی ها ماحصل رشد تدریجی و کمی و لذا یک تحول کیفی حاصله از جامعه ها و نظام های سنتی در ایران نیست.
بطورنمونه اگر خواهان نظام لیبرال دمکراتیک هستید این نظام در نتیجه تغییرات کمی و تدریجی یعنی در نتیجه اصلاحات در نظام سنتی جمهوری اسلامی حاصل می شود.
اگر بطور نمونه خواهان اقتصاد مدرن هستید این اقتصاد در نتیجه تغییرات تدریجی و کمی در اقتصاد سنتی کشور تحصیل خواهد شد.
اگر جامعه مدرن می خواهید این جامعه های سنتی ایرانی هستند که هرباره باید به تدریج و به کمیت تغییر کنند.
از همین رو در دیده این سنتی ها در ایران تنها یک تاریخ و یک شرایط تاریخی و یک ... است که مفهوم دارد و تاریخ بعدی یعنی مدرنیته تنها در نتیجه همین تاریخ حاصل و کسب خواهد شد و آن تاریخ و جامعه همان تاریخ سنتی است.
این سنتی ها به همین ترتیب مدرنیته، انقلاب صنعتی، عصر روشنگری و رنسانس و.... که همه در غرب صورت پذیرفته را متعلق به غربی ها می دانند و برای ایران همه این ها را در چارچوب ایران و تاریخ سنتی ایران مطالبه می کنند.
بنابر این ما در عرصه بومی نه تنها باید از اسکولاستیک در روحانیت شروع کنیم بل که سرانجام به رنسانس برسیم.و.از رنسانس در یک رشد کاپیتالیسم سنتی و مرکانتلیستی که به شکل استعماری و کشور و قاره گشایی همراه بود به عصر روشنگری پای نهیم. از عصر روشنگری به انقلاب صنعتی بومی وارد شویم. از انقلاب صنعتی بومی به نظام های لیبرال و دمکراتیک روی آوریم و در همه موارد هم دامن سنتی ها و بخصوص نظام جمهوری اسلامی را رها نکنیم که هر جاجتی است از همین امامزاده نصیب ایرانیان خواهد شد.
به غیر از این یعنی وارادت انقلاب. واردات انقلاب صنعتی، واردات تجهیزات و تکنیک و.... و اما اتفاقا درست همین واردات است که اساس کاپیتالیسمی است که امروز همه هستی سنتی ها بر محور آن در چرخش است یعنی در حالی که در سطح ادبیات این سنتی ها به چنین فراز هایی متوسل می شوند درعمل این واردات است که ناف اقتصاد و جامعه های سنتی به آن بسته شده است.
و بر این اساس اتفاقا کسی که در این در میان در حال بومی کردن است و نه در حال تبدیل عمل به فراز های شیرین همین مدرنیته است.
اما بومی کردن نه به سبک "صد سال تنهایی" و با اکتشاف دوباره اختراعات دیگران. این که ما دویاره در پی تغییرات کمی و کیفی اقتصاد سنتی خودمان باشیم تا انقلاب صنعتی و بومی خودمان را داشته باشیم بل که به شکل عملی و به شکلی که باید باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر