نمی دانم چرا این لفظ بیداری مردم را که می شنوم یکهو دیگرگون می شوم. خواهش می کنم از این گفتارم تعبیر اشتباه آمیز نشود. توضیح میدهم. به این نظرم که دیکتاتوری ها و جمهوری ها گرچه رابطه معکوسی با هم دارند لاکن بدون وحدت و اشتراک هم نیستند. نظر به همین پیوند تاریخی و انسانی است که دیکتاتوری و جمهوری در ایران با هم گره خورده اند و این شد که اکنون حاکمیت دارد. من وقتی به این دوگانگی رسمی و حاکم می اندیشم آنرا یک تصادف نمی بینم و امری که نتیجه نابیداری و نا آگاهی مجریان و صحنه گردانانش بوده باشد بل که در پس آن ایرانیانی می بینم که با بیداری خاص خود هم دیکتاتوری و نظام شاهی موجود را حفظ نمودند تا مبادا از کوره در رود و استبداد هم دستخوش اصلاحات شاهی گردد و هم به نام قیام و انقلاب و از این حرفها بساط جمهوری را گسترده نمودند و از این راه به شیوه خود به ایران نو و بالنده بیش ترین ستم ها را روا داشتند. هم خر را و هم خرما را خواستند و با سلام صلوات هم بهش رسیدند. بر این حساب اگر از من بپرسید خواهم گفت این مردم، - نه همه مردم. مبادا بد تعبیر شود - این جمهوری این دیکتاتوری، این ایران، این تاریخ و این ... همین است که می بینید در هرباره تکرارش هم همین کارکرد را خواهد داشت که داشته است. اما در عوض و در مقابل این مردم ، ایران دیگر، مردم دیگر، تاریخ نو ، جامعه نو ، روابط نو و... جمهوری نو ، شعر نو، آوازه خوان نو ، نگاه نو، هنر نو ، موسیقی و کلام نو ... یک روند و یک عالم دیگری داشت و هنوز هم دارد. من وقتی به این دو پارگی تاریخی و اجتماعی در کشورمان که به موازات و در کنار هم از یک قرن و نیم به این طرف کشیده شده اند، می اندیشم می بینم مردم نخست اگر دست به جمهوری و دیکتاتوری بردند و زورشان هم رسید، از هراس از ایران نو، روابط نو و.... بوده است و در این رابطه هم خیلی خوب بیدارانه و آگاهانه و حتی شجاعانه و با قدرت رفتار نمودند. این را به تجربه و شناخت مستقیم از این دسته از مردم، عرض می کنم. بایست ها و نبایست هایشان، ارزش ها و نحوه هستی اجتماعی شان و... را که مشاهده کنید آنگاه به همین نتیجه خواهید رسید که من از آنها رسیده ام. بر این پایه به این نظرم که آنها آنچه از خود بروز دادند و دیدیم همان بود و است که در چنته داشتند و هنوز هم دارند. از کوزه آنچه برون طراود که دروست. من اگر شاعر بودم هرگز برای این دسته از مردم شعر نمی گفتم. اگر آوازه خوان بودم هر گز برای آنها نمی خواندم و ... و اگر خواب بودند، هرگز بیدارشان نمی کردم.... در جمهوری شان شرکت نمی کردم. از دیکتاتوری به هر شکل که باشد بهر حال متنفرم پس بگذار دیگر سخنی از آن نباشد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر