۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت شانزدهم


اما در پاسخ به این پرسش آیا کارگران دمکراتند؟ این پاسخ با یک نه و آری ممکن نیست. کارگران در مرحله بورژوایی تاریخ و مرحله دمکراتیزه کردن دولت از دمکراسی پشتیبانی میکنند و به این معنا دمکراتند.

اما کارگران نظر به لیبرال بودن موافق هیچ حکومت و قدرتی نیستند. از این منظر دمکراتیک ترین حکومت ها امر کارگری نیست و با آرمان های لیبرالی کارگران مطابقت ندارد.

برای فهم این مطلب باید پیش از همه میان حوزه سیاست و مدیریت اجتماعی از یکسو- مداخله در سیاست و اداره کشور و از سوی دیگر دولت و حکومت فرق قائل شد. اگر اولی از الزامات هستی اجتماعی است و به این معنا قدیم اما دومی پدیده ایی است حادث.

مدیریت و سیاست و به این اعتبار حق طبیعی انسان در تعیین سرنوشت و اداره اجتماعی خود از انسان و جامعه انسانی جدایی ناپذیر است. اما از زمانی که این حق از گروهی از انسان ها سلب شد در حیطه مدیریت اجتماعی مقوله حکومت و قدرت پدیدار گشت .

بر این پایه امر حکومت و دولت از امر سلب و محرمیت جدایی ناپذیر است. دمکراسی به منزله یک نوع حکومت از این اصل و تعریف دولت و حکومت مستثنی نیست.

در دمکراسی نوین یعنی دمکراسی بورژوایی که در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی و تاریخ اجتماعی مطرح است چون دمکراسی نوین یک حکومت و قدرت است این اعمال قوه حکومتی متوجه آن نیروهای اجتماعی است که نظر به تحول تاریخی و اجتماعی قدرت و اداره امور کشور از آن سلب شده است.

بنا بر این تعاریف رفیق فقید منصور حکمت به خوبی متوجه شده است که در دمکراسی نوین که منشاء قدرت و حاکمیت را انسان و مردم می داند - اصل جمهوریت - برای مفهوم مقوله مردم و خلق هم تعبیر تاریخی و تعبیر بورژوایی وجود دارد.

قبل ورود به این مبحث اجازه دهید پیش از همه به افتراق جمهوری یعنی منشا حقانیت سیاست و حاکمیت از یکسو و از سوی دیگر دمکراسی که به مفهوم مشارکت در امر اداره است اشاره کنم.

رفیق منصور حکمت کل مباحث جمهوری و دمکراسی را تحت عنوان دمکراتیزم و در زیر چتر مقوله دمکراسی پیش می برند.

بهر حال در زیر ایشان پیرامون دمکراسی و ریشه های حقانیت آن - جمهوریت - چنین می گویند:

  • منصور حکمت: دموکراسى به معنى حکومت مردم تعبيرى بود که در قرن ١٨ و ١٩ در برابر سلطنتهاى مطلقه و استبدادهاى مبتنى به سلطنت و کليساى مسيحيت ميدان پيدا کرد. در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند. البته خود اين خواست، همانطور که مبارزات دو قرن بعد تا همين امروز به روشنى نشان داده است خيلى مبهم است.
  • اولا، فرم عملى دخالت مردم در قدرت سياسى و دولت چه بايد باشد، و ثانيا، مقوله "مردم" شامل چه کسانى هست.
  • تا همين نسل ما، بخشهاى زياد و در مواردى حتى اکثريت آدمها، مانند زنان، سياهان، مهاجرين، و غيره در اين يا آن دموکراسى جزو "مردم" به حساب نيامده اند.
  • خيلى وقت نيست که آدم مزدبگير از نظر پروسه دموکراتيک جزو مردم تعريف شده است.
  • هر دوى اين عرصه ها، يعنى ساختار حکومت و رابطه عملى مردم با قدرت دولتى، و دامنه شمول دموکراسى به اقشار مختلف مردم، عرصه هاى جدى مبارزه سياسى بوده اند و نتايج اين مبارزات چهره عملى دموکراسى را در خود جامعه اروپايى و آمريکايى تا حد زيادى تغيير داده است. اما بهرحال يک واقعيت ابژکتيو در مفهوم دموکراسى وجود دارد و آن رد حاکميتى است که منشاء قدرت در آن ماوراء جامعه و يا غير قابل توضيح باشد. نه فقط زور شمشير و خون اشرافى يا نبوت و امامت و امثالهم از نقطه نظر دموکراسى و تفکر دموکراتيک بعنوان منشاء قدرت سياسى نامشروع است، بلکه قدرت غيرقابل پس گيرى بطور کلى، حتى اگر در منشاء اوليه خود انتخابى بوده باشد، غير دموکراتيک محسوب ميشود

منصور حکمت همین نگرش را هم پیرامون دمکراسی نوین و دمکراسی خلق دارند و می گویند


  • منصور حکمت: اين نگرش دولتگرايانه و خلقى به دموکراسى هم زمينه هاى اجتماعى خود را داشت. اين چيزى جز ناسيونال رفرميسم ضد امپرياليستى خرده بورژوازى و روشنفکران ناراضى از عقب ماندگى اقتصادى در اينگونه کشورها نبود. دموکراکسی خلق قرار بود رژيم سياسى معطوف به رشد اقتصادى و صنعتى، قطع وابستگى به غرب، کسب "استقلال" اقتصادى و ارتقاء حيثيت سياسى کشور باشد. زيرا توسعه اقتصادى و استقلال سياسى تمايلات مشخص کننده خلق و اقشار خلقى به حساب ميامد.
  • منصور حکمت: در سير تحريف مارکسيسم در شوروى دوره استالين و بعد و در تجربه چين و و عروج مائوئيسم، رابطه مقوله دموکراسى با حق و آزادى هاى مدنى از يک طرف و با اعمال اراده از پائين اقشار فرودست کاملا گسيخته ميشود.
  • از يک طرف دموکراسى به اسم مستعار اقشار اجتماعى خاصى تبديل ميشود که مستقل از سياست و اهداف اجتماعى و سياسى شان به اعتبار جايگاه اقتصادى شان "دموکرات" محسوب ميشوند، و از طرف ديگر خود اين اقشار، چه در تبيين سياسى و چه در دنياى واقعى با نيروهاى سياسى و دولتهايى که "نماينده" طبقاتى آنها هستند جايگزين ميشوند.
  • خيلى ساده وضعيت دموکراتيک، که در اين مکاتب دموکراسى خلق يا توده اى ناميده ميشود، وضعيتى است که در آن احزاب "خلقى" قدرت را در دست دارند. در اين نوع دموکراسى ها، که فرم حکومتى اصلى کشورهاى مختلف در بلوک شوروى و چين و اقمار سياسى دور نزديک آنها بود، فرض خلقى بودن دولت است که توجيه دموکراتيک خوانده شدن رژيم به حساب ميايد و نه وجود آزاديهاى فردى و سياسى و مدنى و يا نهادهاى محلى تصميم گيرى توده اى و غيره. اين تبيين دولتى - خلقى اساس درک چپ ضد امپرياليست جهان سومى از دموکراسى بود.
ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت پانزدهم


این قسمت از بررسی کمونیسم کارگری بر اساس مصاحبه انترناسیونال با رفیق فقید منصور حکمت را پی می گیریم با مفاهیم لیبرالیته و دمکراسی و این که آیا ما کارگران لیبرالیم و یا دمکرات؟

اجازه بدهید من این مطلب را با لیبرالیته و آزادی شروع کنم. گرچه این سنت رواج ندارد که کارگران خود را لیبرال بنامند اما بطور کلی این نگرش درستی است که ما این را و بخصوص در ایران رواج دهیم که کارگران لیبرال هستند.

رفیق منصور حکمت هم می پذیرد که وقتی سخن از آزادی و لیبرالیته است سخن از مکتب لیبرالیسم نمودن امر بیهوده ایست. بطور کلی باید بپذیریم که در این مبحث بررسی کمونیسم کارگری اصلا از مکاتب مطلبی ما وارد ننمودیم. بحث ما در این مکان حول و حوش مکاتبی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیزم نیست.

اما پیرامون آزادی و لیبرالیته که مغایر با مقوله دمکراسی است نگرش های اجتماعی یکسانی میان کارگران و بورژوازی در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی وجود ندارد.

بورژوازی نوین یعنی بورژوازی این عصر به امر آزادی به گونه دیگر نظر می افکند تا کارگران نوین.

از نظر کارگران نوین آزادی و لیبرالیته محدودیت های تاریخی بورژوایی را ندارد. این آزادی اصیل تر، انسانی تر و فراتر از مراحل تاریخی و به این معنا طبیعی تر است.

از نظر کارگران نوین آزادی امری طبیعی است . آزادی که منوط به این و یا آن فرماسیون اجتماعی، و وابسته به این و یا آن جامعه و این و یا آن مالکیت بر اقتصاد اجتماعی شد مبدل به یک امر اجتماعی خواهد شد. و از زمانی که آزادی به امر اجتماعی مبدل شد امر رهایی اجتماعی به امری برای اعاده حقوق طبیعی مبدل خواهد شد.

رفیق فقید منصور حکمت در این رابطه جمله شیرینی دارد:

  • منصور حکمت : کسى که انسانها را به صرف وابسته نبودن به زمين و داشتن حق معامله مال و کارشان در بازار و راى داشتن در انتخابات مجلس، آزاد ميپندارد مشکل بتواند به ديدگاهى که حتى در آزاد ترين دموکراسى ها حقارت انسانها را در برابر قدرت همه جانبه سرمايه افشاء ميکند چيز بدرد بخورى اضافه کند.
او به این ترتیب به آزادی بوروژوایی، عدم وابستگی فئودالی به زمین، حق تجارت، حق مالکیت بر اقتصاد عمومی و اجتماعی، حق رای، آزادی فکر، آزادی عقیده و آزادی فردی و اجتماعی اشاره می کند در عصر بورژوایی مطرح اند اما همگی دارای این نقصان تاریخی اند که محدود به آزادی جامعه بورژوایی و آزادی او برتسلط بر جامعه کارگری استوارند.

به هر حال در عصر بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی اعاده حقوق طبیعی انسان نه به شکل کامل و به شکل رهایی از ستم انسان بر انسان، محو و زوال جامعه فرودست و بالا دست اما به شکلی ناکامل و بورژوایی متحقق می شود.


نظر به این تحقق و نظر به مشارکت در پروسه تحقق کامل اعاده حقوق طبیعی و آزادی انسان و محو استثمار انسان از انسان است که مشارکت فعال کارگران نوین در مرحله بورژوایی تاریخ با هدف حذف شرایط های اجتماعی و انسانی و به ارث رسیده از مراحل تاریخی ماقبل بورژوایی که حقوق و آزادی را از انسان سلب نموده اند ، الزامی وضروری است.

این در واقع همان رویکرد مرحله ایی و تاریخی است که خود را با نگرش جزمی که کمونیسم کارگری که رفیق منصور حکمت آنرا نمایندگی می کند متمایز می کند.


بنابراین انتقاد های تاریخی و عدالت خواهانه ایی که ما کارگران از نقصان های تاریخی مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی انسان در کشور داریم نه از سر حمایت از ابقای شرایط های اجتماعی و سیاسی که منجر به حذف مطلقه حقوق انسانی و طبیعی می گردند بل که از زاویه نیرویی در کشور است که در حین مبارزه برای تحقق این حقوق، پیگیرانه تا فرجام نهایی و کامل تحقق آزادی و حقوق انسانی یعنی رفع ستم اجتماعی و استقرار برابری اجتماعی است به مبارزه و تلاش خود ادامه خواهد داد.

به عبارت ساده تر ما به خاطر فقدان دوچشم یک چشم را ازدست نخواهیم داد. در این جا سخن بر سر بسنده کردن به یک چشم نیست بل که بازیابی مرحله ایی و کامل بینایی از راه دستیابی به یک چشم است.

ادامه دارد....


ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت چهاردهم


همان طور که قبلا هم اشاره کردم. منظور رفیق منصور حکمت کاملا روشن است:

او می گوید ما لیبرالیم. ما دمکرات نیستیم. او در ادامه می گوید: رگه اصلی هویت سیاسی چپ رادیکال حتی دمکراسی هم نیست از این گذشته که اینها اصلا لیبرال هم نیستند. این ها آنچه را که می خواهند تنها در یک دیکتاتوری نظامی یافت میشود: یعنی توسعه صنعتی کشور.

اندیشه پیوند توسعه صنعتی و دیکتاتوری نظامی اندیشه ایی است که منصور حکمت را راحت نمی گذارد.

او به این نظر است

  • منصور حکمت :خاصيت رژيمهاى نظامى براى بورژوازى اين کشورها از ميان بردن تشتت سياسى در درون خود طبقه حاکمه، برقرارى اختناق و سرکوب شديد طبقه کارگر و لاجرم ايجاد زمينه سياسى و اجتماعى براى افزايش سودآورى سرمايه و نرخ رشد اقتصادى بوده است.

پس چون چنین است ادامه منطقی این گفتمان آنگاه آن خواهد بود که او سپس چنین عنوانش می کند

  • پارلمان و قانون اساسى ليبرالى هم ممکن است تحت شرايط تاريخى ديگرى بعنوان يک واقعه و يک تصادف سياسى در ايران ظهور کند....اما واقعيتى که در اين ميان نبايد فراموش شود اينست که اين نظام پارلمانى در اقتصاد سياسى جامعه و مشخصا در روش ابراز وجود سياسى بورژازى ايران و نحوه مواجهه سياسى طبقه حاکم با کارگر ريشه ندارد و در متن آن از نو ساخته نميشود.

او سپس یک نتیجه عمومی از این صادر می کند


  • حاکميت بورژوازى اساسا به اعمال خشونت و يا تهديد به اعمال خشونت عليه مردم متکى است. سرکوب، ارعاب و تحميق محور حکومت بورژوايى است. نيروى مسلح سرکوب، اعم از ارتش و پليس علنى يا نهادهاى سرکوب مخفى، دادگاهها و زندانها و کل سيستم محاکمه و مجازات، اينها کانالهاى اصلى اعمال قدرت و ضامن حفظ آن هستند. تصميمات سياسى اصلى در آرايش هاى محفلى و کانونى متنوع طبقه حاکمه، و از طريق نهادها و مراجع غير رسمى بورژوايى گرفته ميشود که شغل وکالت مجلس بخودى خود حتى جوازى براى خبر شدن وکيل مربوطه از فعل و انفعالات آنها، تا چه رسد به شرکت در آنها، نيست. مجلس حتى در بسيارى موارد ابزار اصلى خوراندن اين سياستهاى مصوب به مردم در نظام دموکراتيک هم نيست. اين اساسا کار رسانه ها و دستگاههاى تبليغاتى طبقه حاکم است.
او سپس نکته ایی را مطرح می کند که در این رابطه خواندنی است:

  • منصور حکمت: بنظر من کارگر در ايران بايد به اين فکر کند که کداميک از اينها واقعى و کداميک اتوپى است: اينکه پارلمان در ايران مستقر شود و آزادى اعتصاب و تشکل و فعاليت کارگرى و کمونيستى قانونيت پيدا کند و سرمايه دار داخلى و خارجى و ارتش بورژوايى و گانگسترهاى سياسى مسلح، از جريانات پان اسلامى حزب الله تا ناسيونال اسلامى ها و سلطنت طلب ها و فاشيستها و عظمت طلبها اين وضعيت جديد را قبول کنند و اسلحه شان را تحويل بدهند و اودکلن بزنند و به مجلس بيايند، يا اينکه کارگر قدرت را بدست بگيرد و به کمک کارگر آلمانى و فرانسوى و آمريکايى از درگيرى از موضع ضعف در يک جنگ ناخواسته اجتناب کند؟

اما او به همین گفتار ها بسنده نمی کند. باز چیزی در آستین دارد:


  • منصور حکمت: پشت همه اينها ميشد تلاش بخشى از بورژوازى جهان سوم و کشورهاى عقب مانده را ديد که ميخواست با سازمان دادن يک دولت مقتدر و ملى، بر مبناى يک بسيج ايدئولوژيکى توده کارگر و زحمتکش جامعه براى پذيرش عسرت اقتصادى و محدوديت سياسى، توسعه و صنعتى شدن اقتصاد ملى را جامه عمل بپوشاند.
اما بعد او اضافه میکند

  • منصور حکمت: امروز در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها به بن بست رسيده است. نظرها متوجه مکانيسم بازار و لاجرم آزادى عمل سرمايه خصوصى شده.
  • حکومت نظامى باعث نارضايتى عمومى و بى ثباتى سياسى است، بى آنکه فعلا ديگر دردى از بورژوازى اين کشورها دوا کند
ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت سیزدهم


ایشان در رابطه فقدان لیبرالیته و آزادی خواهی مخالفین شان می گویند:


  • منصور حکمت : اين نگرش دولتگرايانه و خلقى به دموکراسى هم زمينه هاى اجتماعى خود را داشت. اين چيزى جز ناسيونال رفرميسم ضد امپرياليستى خرده بورژوازى و روشنفکران ناراضى از عقب ماندگى اقتصادى در اينگونه کشورها نبود. دموکراسى خلق قرار بود رژيم سياسى معطوف به رشد اقتصادى و صنعتى، قطع وابستگى به غرب، کسب "استقلال" اقتصادى و ارتقاء حيثيت سياسى کشور باشد. زيرا توسعه اقتصادى و استقلال سياسى تمايلات مشخص کننده خلق و اقشار خلقى به حساب ميامد. در مقابل، آزادى فردى، گشايش فرهنگى، بالا رفتن سطح و تنوع مصرف، اينها تمايلات بورژوايى و مغاير با منافع خلق محسوب ميشدند

  • منصور حکمت: مردم عليه رژيم استبداد سلطنتى انقلاب ميکردند و آزادى ميخواستند و بخش اعظم چپ، عملا در پامنبرى احزاب اصلى بورژوازى و خرده بورژوازى، به اين توهم مردم دامن ميزد که گويا ايجاد يک رژيم سياسى غير سرکوبگر، و به تعبير عامه دموکراتيک، بدون خلع يد از بورژوازى بطور کلى، بدون زدن ريشه سرمايه دارى در ايران ممکن است. حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد. يکى احتمالا مدلش را از اروپا و غرب ميگرفت و يکى از انقلابات خلقى در جهان سوم. يکى ليبرال بود و ديگرى دولت گرا و خلقى.

  • منصور حکمت : فکر ميکنم حقانيت آن بحثها و آن هشدارها براى هر کس که آزادى سياسى، ولو با تعبير ليبرالى و دموکراتيک، درد واقعى اش باشد قابل مشاهده است. اگر تتمه چپ راديکال بنظر ميرسد باز دارد، اينبار حتى به شکل ساده لوحانه ترى ، وعده يک ايران بورژوايى دموکراتيک را به مردم ميدهد از آن روست که حتى دموکراسى امر واقعى اش نيست. ناسيوناليسم و آرمان توسعه صنعتى رگه اصلى در تعريف هويت سياسى اينهاست. دموکراسى براى اينها به معنى "دولت قابل تحمل" است و برقرارى اين به زعم خيلى هايشان از عهده جناحهايى از حکومت موجود و يا شاخه هايى از اپوزيسيون بورژوايى برميايد


پس اگر ناسیونالیسم و آرمان توسعه صنعتی رگه اصلی در تعریف هویت سیاسی این چپ رادیکال است یعنی همان چپی که کمونیسم کارگری انحلال آن را در ازای اصلاح آن وظیفه خود قرار داده است پس اجازه دهید در ادامه به وجه دیگر این جمعبندی یعنی امر توسعه بیردازیم. همان گونه که دوستان مطلعند و من در آغاز این جمع بندی در شماره یازدهم عرض کردم و در این جا آن را در زیر دوباره تکرار می کنم



چنان که از این مصاحبه مستفاد می شود رفیق منصور حکمت فرجام مرحله بورژوایی مرحله تکامل اجتماعی در ایران - که به اختصار مرحله انقلاب موسوم بوده است - و در سنت کارگری از دیر باز رواج داشته است را به دو عامل مرتبط می سازند


  • در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در کشورهایی که تا دیروز در آنها مرحله انقلاب بورژوایی جاری بود به بن بست رسيده است. و این تاریخ بر می گردد به دهه هفتاد میلادی و آغاز دهه هشتاد که با سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران مصادف بوده است.
  • با پيدايش و بعد ورشکستگى مقوله دموکراسى خلق که در دوران توسعه نامبرده در جنبش کارگری ایران مطرح بوده دوران ور رفتن کارگر با مقوله دموکراسى بطور کلی ديگر رسما تمام ميشود و عصر تاریخی کارگری از تاریخ و انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور آغاز می گردد.که همزمان با پیدایش و عروج کمونیسم کارگری درایران است .


پس از بررسی پیدایش و بعد ورشکستگی چپ رادیکال در عصر دیکتاتوری نظامی و عصر توسعه از نظر منصور حکمت عصر جدیدی آغاز می گردد که او آنرا عصر کمونیسم کارگری می داند.

از مولفه های این عصر نوین این است که در این عصر امر توسعه صنعتی یعنی این رگه اصلی در هویت چپ رادیکال به بن بست می رسد. از نظر روبنای سیاسی عصر توسعه صنعتی نظیر رژیم پهلوی دیکتاتوری نظامی است و برعکس روبنای سیاسی عصر پایان توسعه ، اختتام دولت گرایی، آغاز دمکراسی پارلمانی و خصوصی کردن ها و.. می باشد.

از منصور حکمت پایان عصر توسعه صنعتی و دمکراسی خلقی و دولت گرایی و به تبع آن عصر دمکراسی و دمکراسی پارلمانی و پایان توسعه از دهه هشتاد آغاز و تاکنون تا بهار عربی جریان دارد.

من در ادامه سعی می کنم به اختصار نظریات رفیق و چرایی این که کمونیسم کارگری ، راه کارگر در عصر نوین است را بیان کنم.


  • منصور حکمت :جايگزينى حکومتهاى نظامى پيشين با حکومتهاى سيويل در برخى کشورهاى فقيرتر، که عمدتا بر طبق برنامه و تقويم مصوب خود رژيمهاى نظامى جلو رفته است، بيش از آنکه ناشى از تعرض آزاديخواهى باشد، ناشى از فاکتورهاى اقتصادى در اين کشورها و نتيجه ته کشيدن کاربست اجتماعى رژيمهاى نظامى در اين کشورها بوده است. مشکل قديمى اين کشورها اساسا توسعه اقتصادى است. خاصيت رژيمهاى نظامى براى بورژوازى اين کشورها از ميان بردن تشتت سياسى در درون خود طبقه حاکمه، برقرارى اختناق و سرکوب شديد طبقه کارگر و لاجرم ايجاد زمينه سياسى و اجتماعى براى افزايش سودآورى سرمايه و نرخ رشد اقتصادى بوده است. امروز در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها به بن بست رسيده است. نظرها متوجه مکانيسم بازار و لاجرم آزادى عمل سرمايه خصوصى شده. حکومت نظامى باعث نارضايتى عمومى و بى ثباتى سياسى است، بى آنکه فعلا ديگر دردى از بورژوازى اين کشورها دوا کند. بهرحال دموکراسى، به اين معنى اى که ميگويند امروز پيروز شده است، آنتى تز ظلم و استبداد نيست، بلکه فقط به معنى وجود نوعى مجلس سراسرى نمايندگان بر مبناى انتخابات عمومى (و نه لزوما آزاد) است. اين حتما به حکومت علنى ارتش و پليس ترجيح دارد چون حتى تظاهر بورژوازى به آزاد بودن جامعه هم از نظر سياسى و فکرى فرجه هايى براى طبقه کارگر و اقشار محروم و مدافعان آزادى فراهم ميکند.

  • منصور حکمت : اين واقعيت که دور جديد محبوبيت دموکراسى که در اين چند ساله شاهد آن بوده ايم، رسما در متن تقدس بازار و تمجيد کاپيتاليسم شکل ميگيرد، خود گواه اين است که دوران راديکاليزه کردن و "اصيل" کردن و کارگرى کردن مقوله دموکراسى توسط سوسياليستها ديگر بسر رسيده است. دموکراسى در هر دوره يک محصول مشخص تاريخى است و تا هر جا مفسرين آن بخواهند کش نميايد. ما ديگر نه در دوره مارکس و چشم گشودن کارگر به حقوق سياسى و مدنى هستيم و نه در دوره لنين و اولين انقلابات کارگرى براى کسب قدرت. اين دوره جديدى است. گند کار سرمايه دارى و اقتصاد و سياستش درآمده است. هر کس مختار است هر کلمه اى منظورش را بيان ميکند بکار ببرد. اما بنظر من، براى کمونيسم کارگرى مفهوم و مقوله دموکراسى راهگشا نيست.
  • منصور حکمت: دموکراسى ليبرالى در ايران از حکومت آخوندى دور از ذهن تر و ناممکن تر نيست. سوال، همچنانکه در مورد رژيم اسلامى هم طرح ميشود، اينست که تا چه حد چنين رژيم سياسى اى ميتواند يک روبناى بازتوليد شونده براى جامعه و ظرف و ساختار پابرجاى فعل و انفعال سياسى در کشور باشد. رژيم اسلامى يکبار بنا به شرايط سياسى مشخص و در پاسخ به ضرورتهاى تاريخى معينى پيدا شده است. اما هرگز، حتى بعد از گذشت کمابيش يک و نيم دهـه به ساختار سياسى پذيرفته شده و روتين کاپيتاليسم در ايران تبديل نشده است. جمهورى اسلامى براى هر روز ماندنش بايد از نو خون بريزد، سرکوب کند و طرح داشته باشد. پارلمان و قانون اساسى ليبرالى هم ممکن است تحت شرايط تاريخى ديگرى بعنوان يک واقعه و يک تصادف سياسى در ايران ظهور کند. ممکن است زور نسل معينى از پارلمانتاريستها، بى آلترناتيوى اپوزيسيونها، مداخله نظامى حاميان بين المللى هيات حاکمه وقت و دهها فاکتور غير قابل پيش بينى ديگر حتى اجازه بدهد که اين پارلمان و موازين ليبرالى چند صباحى هم بر قرار بماند. اما واقعيتى که در اين ميان نبايد فراموش شود اينست که اين نظام پارلمانى در اقتصاد سياسى جامعه و مشخصا در روش ابراز وجود سياسى بورژازى ايران و نحوه مواجهه سياسى طبقه حاکم با کارگر ريشه ندارد و در متن آن از نو ساخته نميشود.
  • اين پارلمان را هم بايد کسانى بزور، و عليرغم ميل بدنه اصلى طبقه بورژوا که در قلمرو اقتصاد فعال است، سرپا نگهدارند و گرنه از چپ يا راست چيز ديگرى جايش را ميگيرد. مشکل بعدى، اما اينجاست که نفس پيدايش نظام پارلمانى و ليبرالى ولو بعنوان يک تصادف تاريخى بهرحال احتياج به وجود احزاب ليبرال و سنت مبارزه ليبرالى دارد، و اين در جامعه ايران ناموجود است.
  • نظام ليبرالى بهرحال به چندتايى آدم ليبرال احتياج دارد! کسانى که امروز در اپوزيسيون ايران سهوا به آنها ليبرال اطلاق ميشود، در واقع جمهوريخواهان ناسيوناليست و مکلا (و نه حتى لزوما سکولار و غير مذهبى) هستند که تا امروز کوچکترين تعلق خاطرى به موازين و اصول ليبراليسم، حال هر ارزشى که دارد، از خود نشان نداده اند. وقتى اينها از پارلمان و پلوراليسم حرف ميزنند منظورشان چيزى شبيه کره جنوبى يا ترکيه است. بنابراين خلاصه حرف من در پاسخ به اين سوال اينست که دموکراسى و سيستم پارلمانى ليبرال نه با نيازهاى اقتصادى سرمايه و بورژوازى ايران خوانايى دارد، نه به هيچ معنى جدى کلمه توسط بخشى از اين طبقه مطالبه ميشود. همه اينها يعنى احتمال پيدايش آن کم و احتمال بقاء آن بعنوان واقعيتى پابرجا و بازتوليد شونده در حيات سياسى جامعه صفر است.
ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت دوازدهم


در ارتباط با سنت کارگری در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور در ادامه ما چنین از زبان منصور حکمت می خوانیم:


  • منصور حکمت: بحث ما در انقلاب ٥٧ و از جمله در نوشته هايى که به آن اشاره کرديد چهارچوب روشن و قابل درکى داشت. مردم عليه رژيم استبداد سلطنتى انقلاب ميکردند و آزادى ميخواستند و بخش اعظم چپ، عملا در پامنبرى احزاب اصلى بورژوازى و خرده بورژوازى، به اين توهم مردم دامن ميزد که گويا ايجاد يک رژيم سياسى غير سرکوبگر، و به تعبير عامه دموکراتيک، بدون خلع يد از بورژوازى بطور کلى، بدون زدن ريشه سرمايه دارى در ايران ممکن است. حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد

من از دوستان خواهش می کنم به این عبارت آخری در متن کلیه مطالبی که در این جمعبندی ابراز شده توجه ویژه عنایت کنند. منظور من این عبارت است که می گوید:

  • حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد

این که ما بگوییم که در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور در میان کارگران سنتی وجود داشته که استقرار حکومت دمکراتیک و دمکراتیزه کردن دولت یعنی این امر تاریخا بورژوایی را امری مختص کارگران دانسته و به آن می پرداخته است مطلب کمی نیست.

مطلب "کارگران را عامل اجرایی تحول بورژوایی و دمکراتیک تلقی کردن" و این تحول را مانند عده ایی دیگر به جامعه بورژوایی و اقشار و طبقات درونی آن وا نهادن مطلب مهمی است.

از همین جا و به همین مقدار کم و گنگ هم می شود این فهم را از این مطالب استخراج کرد که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی چالشی میان کارگران از یکسو و از سوی دیگر جامعه بورژوازی در جریان بوده است.

من امروز به سهم خود می پذیرم که در این چالش اشتباه بزرگ و غیر دمکراتیک در این بوده است که هر دو سوی اجتماعی این چالش می کوشیده در عوض مشارکت و در عوض همکاری اجتماعی و سیاسی که از اصول دمکراسی است به علل و بهانه هایی امر دولت و حکومت را به عنوان امری مختص به جامعه خود تلقی کرده و لذا سعی کند طرف رقیب را از صحنه سیاسی بدور نگه دارد.

چنین اصلاحیه را به تجاربی که ما امروز داریم به خوبی می توان بر سنت کارگری عصر بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور وارد کرد و بدین گونه با پالایش آنو رفع نقصان ها به اعتلای آن کوشید.

اما این که در عوض اصلاح و رفع کمبودها به این گونه انگار این حرکت اصلاح ناپذیر است و کل و اساس آنرا رد کرد و راه کمونیسم کارگری را بنیان گذارد که چنانکه در این بررسی می بینیم از سطح جنبشی حرکت می کند که در مرحله کارگری از تاریخ و تکامل اجتماعی انسان در کشور است، آنگاه مطلب بکلی تغییر می کند.

رفیق حکمت به خوبی می داند که در میان کارگران ایران سنتی جریان داشته که صرف نظر از انتقاد هایی که به این سنت وارد است کارگران را عامل اجرایی انقلاب بورژوا - دمکراتیک نوین در کشور می دانسته است. من در این جا عرض کردم مطلقیت بخشیدن به این عامل اجرایی و پیامدهای این مطلق اندیشی همان نقصان های این سنت بوده است.

اما این سنت هرچه نبود اما این بود که برای کارگران در مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور نقش و جایگاه فعالانه قادر بود.

این سنت می دانست چنانچه بورژوازی و اقشار و طبقات درونی آن راه و برداشت خود را از مرحله بورژوایی تکامل داردکارگرانی هم هستند که راه و برداشت خود را از جوانب هستی در این دوره از تکامل اجتماعی کشور دارند.

لذا از همین جا بوده است که راه کارگر و راه بورژوازی در این مرحله از انقلاب از هم جدا می شدند.

  • منصور حکمت : بعبارت ديگر در شيوه برخورد لنين دموکراسى اصالت و حقانيت خود را از اقشار اجتماعى اى ميگيرد که پايه آن را در هر دوره تشکيل ميدهند و آن وضعيتى دموکراتيک محسوب ميشود که در آن موانع اعمال اراده سياسى اقشار فرودست ازميان برداشته شده باشد. براى لنين وجود و بقاى آزادى هاى سياسى و مدنى (حتى بورژوايى) که از نظر او براى پيشروى طبقه کارگر حياتى است، خود در گرو اعمال اراده طبقاتى است که برخلاف بورژوازى در اين حقوق ذينفع هستند.

  • منصور حکمت: دموکراسى به معنى حکومت مردم تعبيرى بود که در قرن ١٨ و ١٩ در برابر سلطنتهاى مطلقه و استبدادهاى مبتنى به سلطنت و کليساى مسيحيت ميدان پيدا کرد. در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند. البته خود اين خواست، همانطور که مبارزات دو قرن بعد تا همين امروز به روشنى نشان داده است خيلى مبهم است....... از نظر عملى دموکراسى فرمولى است که قشرى که ميخواهد به محروميت قانونى و يا دوفاکتوى خود از حق شرکت در پروسه تصميم گيرى اعتراض کند، با آن حرکت خود را توصيف ميکند. بنظر من خصلت مشترک و عام دموکراسى همين است و نه بيشتر


در واقعیت ایشان درست می گویند دمکراسی از نظر عملی یعنی در چالش میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی در عصر جاری و بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور آن نظام سیاسی و نظام عملی است که چارچوب و ظرف حکومتی و قانونی و حقوقی را هم به کارگران و هم به بورژوازی اعطا می کند تا در درون آن در پروسه تصمیم گیری و اداری کشور شرکت کنند.

در این جاست که من می پرسم نظر به مرحله تاریخی جاری در کشور، چه اشکالی به این می توان وارد دانست که کارگران که به رهایی و اهداف و منافع اجتماعی و تاریخی خود می اندیشند در مرحله جاری فعالانه شرکت کرده و حتی با مشارکت در پروسه های تصمیم گیری و اداری و سیاسی کشور تلاش کنند از راه دمکراتیک به خواسته های خود که تاریخا بورژوایی هستند برسند؟

این که خارج از دولت و پارلمان چالش اجتماعی اصلی جاری است و این چالش سپس در حیطه مراکز تصمیم گیری و سیاسی خویش متبارز می کند و به عبارتی، اولی اصلی و دوم ثانوی است ، مطلب درستی است.

در این رابطه اما اجازه دهید یک نکته ایی را خاطر نشان کنم. هیچ شکی نیست که میان آزادی خواهی و لیبرالیته کارگری و لیبرالیته بورژوایی افتراق تاریخی وجود دارد. و باید همچنین از رفیق حکمت پذیرفت که آزادی خواهی و لیبرالیته از امر نوع حکومت و دمکراسی جداست.

در مورد دمکراسی نوین باید پذیرفت که این یک امر تاریخا بورژوایی است. این که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل کارگران برداشت اجتماعی خود را از از دمکراسی نوین و بورژوایی دارند تغییری در اصل و جوهر تاریخی آن نمی دهد.

رفیق حکمت به درستی به این نکته اشاره می کنند و به ماهیت تاریخا بورژوایی پای می فشارند. تا این جا ما با رفیق همراهیم. اما با این وجود این علتی نیست که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی در کشور کارگران نظر به آزادی خواهی و رهایی خود و نظر به اهداف تاریخی و اجتماعی خود اعلام کنند که ما دمکرات نیستیم چون دمکراسی امری تاریخا بورژوایی است.

همان گونه که من در بالا اشاره کردم در مرحله بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی عدم مشارکت کارگران در آن و آنهم به علت منافع تاریخی و اجتماعی شان که در آتیه و پس از مرحله بورژوایی تامین میشود امر اشتباهی است و سنتی که کمونیسم کارگری در پی انحلا ل آن است در واقع وظیفه خود می داند که دردمکراسی نوین و بورژوایی فعلانه شرکت کند و آنرا و دیگر مظاهر این عصر را به خاطر ماهیت تاریخا بورژوایی و غیر کارگری شان پس نزند.

بنابراین این چالشی که کمونیسم کارگری با این سنت کارگری دارد قابل فهم است و در واقع این اختلاف و چالش باز می گردد به مبانی مختلفی که این دو راه و سنت با هم دارند.

در چارچوب همین اختلافات است که رفیق حکمت فقدان لیبرالیته کافی و کارگری را به مخالفین خود در جنبش کارگری نسبت می دهند و آنها را متهم به دمکراسی گرایی، دولت گرایی و... می نمایند.

ادامه دارد....

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت یازدهم


اجازه دهید در این مکان با هم به یک جمع بندی کوتاه پیرامون کمونیسم کارگری و اندیشه فرجام مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور که کمونیسم کارگری برآن شالوده استوار است بپردازیم.

البته همان گونه که دوستان این مبحث را به دقت دنبال کرده اند مبنای داوری ما پیرامون راهی که کمونیسم کارگری به ما کارگران پیش نهاد می کند و بروی ما همه می گشاید محدود و محصور به مصاحبه ایی که رفیق فقید منصور حکمت در سال 93 با ارگان حزبی انترناسیونال داشته اند، میباشد

چنان که از این مصاحبه مستفاد می شود رفیق منصور حکمت فرجام مرحله بورژوایی مرحله تکامل اجتماعی در ایران - که به اختصار مرحله انقلاب موسوم بوده است - و در سنت کارگری از دیر باز رواج داشته است را به دو عامل مرتبط می سازند


  • در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در کشورهایی که تا دیروز در آنها مرحله انقلاب بورژوایی جاری بود به بن بست رسيده است. و این تاریخ بر می گردد به دهه هفتاد میلادی و آغاز دهه هشتاد که با سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران مصادف بوده است.
  • با پيدايش و بعد ورشکستگى مقوله دموکراسى خلق که در دوران توسعه نامبرده در جنبش کارگری ایران مطرح بوده دوران ور رفتن کارگر با مقوله دموکراسى بطور کلی ديگر رسما تمام ميشود و عصر تاریخی کارگری از تاریخ و انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور آغاز می گردد.که همزمان با پیدایش و عروج کمونیسم کارگری درایران است .

این که در عصر توسعه که بن رسیده، کارگر چگونه با دمکراسی، توسعه، آزادی بورژوایی، یعنی در یک کلام با تمام مظاهر آشنا و غیر آشنای عصر بورژوایی تکامل اجتماعی کشور ورمی رفته است را ایشان به اختصار مطرح کرده اند و در این جا چون غرص یک جمعبندی مختصر است گوشه ایی از آن من باب تذکر خاطر نشان می سازم.

قبل از آن اجازه دهید یادآورم شوم این ور رفتن ها که رفیق حکمت به آن اشاره می کند در واقع همان سنت کارگری است که با نام دمکراسی خلقی در جنبش کارگری در ایران همگام بوده است و راه کمونیسم کارگری که در این جا مورد تحلیل و بررسی ماست در حقیقت مدعی آن است که در ادامه و به منرله آلترناتیو و اگر نگوییم میراث خوار اما بر هرحال راهی است که جایگزین راه گذشته در میان کارگران گشته است.

اشاره به این ارتباط مهم است چون براساس همین ارتباط است که کمونیسم کارگری پیوسته میکوشد نه تنها مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی را به چالش بکشد بل که همچنین تمام مظاهر این دوران از جمله آن سنتی در میان کارگران که در این مرحله مطرح است. حال باز گردیم به این که این سنت در واقع چه ها بوده اند

  • منصور حکمت : دموکراسى نگرش بورژوا به امر آزادى است. منظورم ابدا اين نيست که تنها يک روايت از دموکراسى وجود دارد و تاريخا تنها بورژوازى دموکراسى خواسته و يا آن را تبيين کرده است. اتفاقا، بخصوص در طول زندگى دو نسل گذشته، دموکراسى در موارد زيادى خواست طبقات و اقشار فرودست بوده و توسط متفکران و جنبشهاى اين طبقات و اقشار به اشکال مختلف تفسير و تبيين شده. اما اين نه غير بورژوايى بودن اين مفهوم، بلکه برعکس سلطه ايدئولوژى و ترمينولوژى بورژوايى بر مبارزه براى آزادى و رهايى را نشان ميدهد. جامعه بورژوايى موفق شده مقوله دموکراسى را جاى آزادى و آزاديخواهى بنشاند و به اين اعتبار حد نهايى تعرض آزايخواهانه طبقات فرودست و شکل نهايى پيروزى آنها را از پيش تعريف کند. شما براى آزادى ميجنگيد و پس از "پيروزى"، پارلمان و "پلوراليسم" تحويل ميگيريد.
ایشان درست می فرمایند. به همه دوستان که با سنت کارگری در مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی آشنانی دارند از پیش روشن است که در این سنت میان بورژوازی و جامعه بورژوایی و اقشار و طبقات درونی آن از یکسو و از سوی دیگر آنچه تاریخا بورژوایی است فرق نهاد می شده است. بر شالوه این افتراق بوده است که از پیش پذیرفته می شده است که در مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در ایران تمام مظاهر و نهضت های اجتماعی این دوران بورژوایی بی آن که الزاما از بورژوازی باشد. به عبارت دیگر در این مرحله از تاریخ و تکامل اجتماعی حتی نهضت کارگری هم حرکتی تاریخا بورژوایی است.

ما اگر این مورد آخر را که در ارتباط با ماهیت تاریخی حرکت کارگری در دوران بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی کشور مطرح شده است در نظر داشته باشیم و آنرا در مقایسه قرار دهیم با حرکات و سکنات بورژوازی و جامعه بورژوایی در این دوران متوجه خواهیم شد در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی چالشی آشکار و پنهان میان کارگران و بورژوازی در جریان است.

در این چالش کارگران برخلاف بورژوازی انتظارات، برداشت ها و توقعات کارگری خود را از این عصر بورژوایی دارند. این که بگوییم چون این عصر بورژوایی است پس همه چیز را باید به بورژوازی وانهاد و به قول حکمت دیگر با جوانبی مانند دمکراسی، رفاه عمومی و رفاه کارگران، حقوق کارگری، و غیره ور نرفت یعنی تسلیم شدن به بورژوازی یعنی پذیرفتن آنچه که منصور حکمت پذیرفته است که دمکراسی بورژوایی و دولت بورژوایی یعنی دمکراسی متعلق به بورژوازی و دولت متعلق به بورژوازی.


  • منصور حکمت : دموکراسى در اشکال و تبيين هاى مختلف تاکنونى آن مکانيسم مشروعيت مردمى بخشيدن به حکومت طبقاتى و ماهيتا مافوق مردمى بورژوازى بوده است.

  • منصور حکمت: براى خيلى ها اين تصوير آبستره و تئوريک از دموکراسى، با مشخصات زندگى طبقه متوسط کشورهاى اروپاى غربى و آمريکا و با عدم تعصب و تحمل فرهنگى بيشترى که بدلائل مختلف در اين کشورها وجود دارد، تلفيق ميشود و يک تصوير رويايى از دموکراسى را ميسازد. وقتى براى مثال يک روشنفکر ايرانى يا روسى و يا مصرى و غيره دموکراسى ميخواهد، اين تصوير را ميخواهد. اما اين عکس روى جعبه است. البته حتى اگر محتوى آن همان بود که تصوير ميشود، باز ما بعنوان کارگر و بعنوان مارکسيست به آن ايرادات اساسى داشتيم. ما منتقد ليبراليسم و روايت ليبرالى از آزادى هستيم. دموکراسى ليبرالى مسخ انديشه آزادى بشر است، فرمولى براى اتميزه کردن انسانها در برابر سرمايه در قلمرو سياسى و مشروعيت بخشيدن به ديکتاتورى مافوق مردمى طبقه سرمايه دار است. اين يک وجه اصلى بحث ما در مورد دموکراسى است که بايد بطور سيستماتيکى به درون جامعه برده شود.

  • اين حقيقت که اين يک التقاط است تا امروز در تبليغات رسمى بورژوازى در مورد ارکان و محسنات نظام سياسى حاکم در غرب مشکلى بوجود نياورده است. اما از نظر عملى به زعم بورژوازى هيچکدام اينها قرار نيست منشاء و ضامن آزادى مردم باشد. بلکه قرار است حکومت طبقاتى بورژوا، يعنى ديکتاتورى يک اقليت، را بنام مردم و بنام آزادى مشروعيت بدهد. اگر مردم بنا باشد ادعاهاى آزادى خواهانه هر يک از اين دو جزء را جدى بگيرند، آنوقت بورژوازى معنى واقعى اينها را با تحکم به آنها خاطر نشان خواهد کرد.

  • مادام که جامعه طبقاتى است، مادام که دولت و ايدئولوژى حاکم بورژوايى و ابزار سيادت طبقه بورژواست، مکاتب بورژوايى هر تعريفى از آزادى بدهند جزئى از مکانيسم و دم و دستگاه محدود کردن آزادى توده مردم کارکن در جامعه اند. نميتوان طبقه حاکمه داشت و آزادى سياسى واقعى هم داشت. جامعه طبقاتى نميتواند جامعه اى آزاد باشد.

  • حاکميت بورژوازى اساسا به اعمال خشونت و يا تهديد به اعمال خشونت عليه مردم متکى است. سرکوب، ارعاب و تحميق محور حکومت بورژوايى است. نيروى مسلح سرکوب، اعم از ارتش و پليس علنى يا نهادهاى سرکوب مخفى، دادگاهها و زندانها و کل سيستم محاکمه و مجازات، اينها کانالهاى اصلى اعمال قدرت و ضامن حفظ آن هستند. تصميمات سياسى اصلى در آرايش هاى محفلى و کانونى متنوع طبقه حاکمه، و از طريق نهادها و مراجع غير رسمى بورژوايى گرفته ميشود که شغل وکالت مجلس بخودى خود حتى جوازى براى خبر شدن وکيل مربوطه از فعل و انفعالات آنها، تا چه رسد به شرکت در آنها، نيست. مجلس حتى در بسيارى موارد ابزار اصلى خوراندن اين سياستهاى مصوب به مردم در نظام دموکراتيک هم نيست. اين اساسا کار رسانه ها و دستگاههاى تبليغاتى طبقه حاکم است.
ادامه دارد....