۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت دوازدهم


در ارتباط با سنت کارگری در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور در ادامه ما چنین از زبان منصور حکمت می خوانیم:


  • منصور حکمت: بحث ما در انقلاب ٥٧ و از جمله در نوشته هايى که به آن اشاره کرديد چهارچوب روشن و قابل درکى داشت. مردم عليه رژيم استبداد سلطنتى انقلاب ميکردند و آزادى ميخواستند و بخش اعظم چپ، عملا در پامنبرى احزاب اصلى بورژوازى و خرده بورژوازى، به اين توهم مردم دامن ميزد که گويا ايجاد يک رژيم سياسى غير سرکوبگر، و به تعبير عامه دموکراتيک، بدون خلع يد از بورژوازى بطور کلى، بدون زدن ريشه سرمايه دارى در ايران ممکن است. حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد

من از دوستان خواهش می کنم به این عبارت آخری در متن کلیه مطالبی که در این جمعبندی ابراز شده توجه ویژه عنایت کنند. منظور من این عبارت است که می گوید:

  • حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد

این که ما بگوییم که در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور در میان کارگران سنتی وجود داشته که استقرار حکومت دمکراتیک و دمکراتیزه کردن دولت یعنی این امر تاریخا بورژوایی را امری مختص کارگران دانسته و به آن می پرداخته است مطلب کمی نیست.

مطلب "کارگران را عامل اجرایی تحول بورژوایی و دمکراتیک تلقی کردن" و این تحول را مانند عده ایی دیگر به جامعه بورژوایی و اقشار و طبقات درونی آن وا نهادن مطلب مهمی است.

از همین جا و به همین مقدار کم و گنگ هم می شود این فهم را از این مطالب استخراج کرد که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی چالشی میان کارگران از یکسو و از سوی دیگر جامعه بورژوازی در جریان بوده است.

من امروز به سهم خود می پذیرم که در این چالش اشتباه بزرگ و غیر دمکراتیک در این بوده است که هر دو سوی اجتماعی این چالش می کوشیده در عوض مشارکت و در عوض همکاری اجتماعی و سیاسی که از اصول دمکراسی است به علل و بهانه هایی امر دولت و حکومت را به عنوان امری مختص به جامعه خود تلقی کرده و لذا سعی کند طرف رقیب را از صحنه سیاسی بدور نگه دارد.

چنین اصلاحیه را به تجاربی که ما امروز داریم به خوبی می توان بر سنت کارگری عصر بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور وارد کرد و بدین گونه با پالایش آنو رفع نقصان ها به اعتلای آن کوشید.

اما این که در عوض اصلاح و رفع کمبودها به این گونه انگار این حرکت اصلاح ناپذیر است و کل و اساس آنرا رد کرد و راه کمونیسم کارگری را بنیان گذارد که چنانکه در این بررسی می بینیم از سطح جنبشی حرکت می کند که در مرحله کارگری از تاریخ و تکامل اجتماعی انسان در کشور است، آنگاه مطلب بکلی تغییر می کند.

رفیق حکمت به خوبی می داند که در میان کارگران ایران سنتی جریان داشته که صرف نظر از انتقاد هایی که به این سنت وارد است کارگران را عامل اجرایی انقلاب بورژوا - دمکراتیک نوین در کشور می دانسته است. من در این جا عرض کردم مطلقیت بخشیدن به این عامل اجرایی و پیامدهای این مطلق اندیشی همان نقصان های این سنت بوده است.

اما این سنت هرچه نبود اما این بود که برای کارگران در مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور نقش و جایگاه فعالانه قادر بود.

این سنت می دانست چنانچه بورژوازی و اقشار و طبقات درونی آن راه و برداشت خود را از مرحله بورژوایی تکامل داردکارگرانی هم هستند که راه و برداشت خود را از جوانب هستی در این دوره از تکامل اجتماعی کشور دارند.

لذا از همین جا بوده است که راه کارگر و راه بورژوازی در این مرحله از انقلاب از هم جدا می شدند.

  • منصور حکمت : بعبارت ديگر در شيوه برخورد لنين دموکراسى اصالت و حقانيت خود را از اقشار اجتماعى اى ميگيرد که پايه آن را در هر دوره تشکيل ميدهند و آن وضعيتى دموکراتيک محسوب ميشود که در آن موانع اعمال اراده سياسى اقشار فرودست ازميان برداشته شده باشد. براى لنين وجود و بقاى آزادى هاى سياسى و مدنى (حتى بورژوايى) که از نظر او براى پيشروى طبقه کارگر حياتى است، خود در گرو اعمال اراده طبقاتى است که برخلاف بورژوازى در اين حقوق ذينفع هستند.

  • منصور حکمت: دموکراسى به معنى حکومت مردم تعبيرى بود که در قرن ١٨ و ١٩ در برابر سلطنتهاى مطلقه و استبدادهاى مبتنى به سلطنت و کليساى مسيحيت ميدان پيدا کرد. در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند. البته خود اين خواست، همانطور که مبارزات دو قرن بعد تا همين امروز به روشنى نشان داده است خيلى مبهم است....... از نظر عملى دموکراسى فرمولى است که قشرى که ميخواهد به محروميت قانونى و يا دوفاکتوى خود از حق شرکت در پروسه تصميم گيرى اعتراض کند، با آن حرکت خود را توصيف ميکند. بنظر من خصلت مشترک و عام دموکراسى همين است و نه بيشتر


در واقعیت ایشان درست می گویند دمکراسی از نظر عملی یعنی در چالش میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی در عصر جاری و بورژوایی تکامل اجتماعی در کشور آن نظام سیاسی و نظام عملی است که چارچوب و ظرف حکومتی و قانونی و حقوقی را هم به کارگران و هم به بورژوازی اعطا می کند تا در درون آن در پروسه تصمیم گیری و اداری کشور شرکت کنند.

در این جاست که من می پرسم نظر به مرحله تاریخی جاری در کشور، چه اشکالی به این می توان وارد دانست که کارگران که به رهایی و اهداف و منافع اجتماعی و تاریخی خود می اندیشند در مرحله جاری فعالانه شرکت کرده و حتی با مشارکت در پروسه های تصمیم گیری و اداری و سیاسی کشور تلاش کنند از راه دمکراتیک به خواسته های خود که تاریخا بورژوایی هستند برسند؟

این که خارج از دولت و پارلمان چالش اجتماعی اصلی جاری است و این چالش سپس در حیطه مراکز تصمیم گیری و سیاسی خویش متبارز می کند و به عبارتی، اولی اصلی و دوم ثانوی است ، مطلب درستی است.

در این رابطه اما اجازه دهید یک نکته ایی را خاطر نشان کنم. هیچ شکی نیست که میان آزادی خواهی و لیبرالیته کارگری و لیبرالیته بورژوایی افتراق تاریخی وجود دارد. و باید همچنین از رفیق حکمت پذیرفت که آزادی خواهی و لیبرالیته از امر نوع حکومت و دمکراسی جداست.

در مورد دمکراسی نوین باید پذیرفت که این یک امر تاریخا بورژوایی است. این که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل کارگران برداشت اجتماعی خود را از از دمکراسی نوین و بورژوایی دارند تغییری در اصل و جوهر تاریخی آن نمی دهد.

رفیق حکمت به درستی به این نکته اشاره می کنند و به ماهیت تاریخا بورژوایی پای می فشارند. تا این جا ما با رفیق همراهیم. اما با این وجود این علتی نیست که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی در کشور کارگران نظر به آزادی خواهی و رهایی خود و نظر به اهداف تاریخی و اجتماعی خود اعلام کنند که ما دمکرات نیستیم چون دمکراسی امری تاریخا بورژوایی است.

همان گونه که من در بالا اشاره کردم در مرحله بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی عدم مشارکت کارگران در آن و آنهم به علت منافع تاریخی و اجتماعی شان که در آتیه و پس از مرحله بورژوایی تامین میشود امر اشتباهی است و سنتی که کمونیسم کارگری در پی انحلا ل آن است در واقع وظیفه خود می داند که دردمکراسی نوین و بورژوایی فعلانه شرکت کند و آنرا و دیگر مظاهر این عصر را به خاطر ماهیت تاریخا بورژوایی و غیر کارگری شان پس نزند.

بنابراین این چالشی که کمونیسم کارگری با این سنت کارگری دارد قابل فهم است و در واقع این اختلاف و چالش باز می گردد به مبانی مختلفی که این دو راه و سنت با هم دارند.

در چارچوب همین اختلافات است که رفیق حکمت فقدان لیبرالیته کافی و کارگری را به مخالفین خود در جنبش کارگری نسبت می دهند و آنها را متهم به دمکراسی گرایی، دولت گرایی و... می نمایند.

ادامه دارد....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر